انقلاب فرهنگی

برخی مطالب پراکنده از یحیی عبدالهی

انقلاب فرهنگی

برخی مطالب پراکنده از یحیی عبدالهی

به کانال بپیوندید:

حنان https://eitaa.com/yahyayahya
درایت
https://eitaa.com/deraiat
فلسفه تابع وحی (فتوح)
https://eitaa.com/fotoooh

انسان در منظومه هستی

يكشنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۳، ۰۷:۱۱ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

انسان در منظومه هستی


 

چکیده

«انسان» موضوع محوری در علوم انسانی است که شناخت آن می بایست به صورت جامع و همه جانبه در لایه های مختلف دورنی و بیرونی او صورت گیرد. ارائه مدلی جامع از همه عوامل موثر در انسان و جایگاه آن در منظومه آفرینش می بایست با الگویی جامع و در عین حال اجمالی آغاز شود. از این روی می توان «اراده، نفس و فطرت» را عوامل درونی تأثیر گذار در انسان و «تکوین، تاریخ و جامعه» را عوامل و مراتب بیرونی تأثیرگذار بر او دانست. چگونگی ترکیب و ارتباط این عناصر با یکدیگر، در این مقاله تبیین می شود.

کلید واژه : انسان، نظام هستی، عوامل درونی، عوامل بیرونی  

 

مقدمه

همانگونه که انقلاب اسلامی ایران به رهبری حضرت امام خمینی(ره)، خَرق حجاب مادی گرایی و گشودن دریچه ای به عالم معنا و ملکوت در عصرسقوط و هبوط انسان بود، همانگونه که به حیات سیاسی مارکسیسم پایان بخشید و تمدن اومانیستی غرب را در صحنه بین اللملل منفعل کرد و موازنه قدرت را به نفع دین تغییر داد، در عرصه علم و فرهنگ و اندیشه نیز می بایست مبانی و علوم غربی را به انزوا و انفعال بکشانیم. اگر لایه های فرهنگ را به «عمومی، تخصصی و بنیادین» تقسیم نمائیم، از ثمرات انقلاب اسلامی، تحول در فرهنگ عمومی مردم بود که توانست گرایشات و ارتکازات عمومی مردم را بر محور ارزش های والای انقلاب دستخوش تحول قرار دهد. اما امتداد این حرکت مقدس نیازمند تحول در فرهنگ تخصصی و بنیادین جامعه است که می توان از آن به «انقلاب فرهنگی» یاد کرد. اگر عرصه علم و اندیشه و همچنین ساختارها و نرم افزارهای اداره حکومتی و اجتماعی در یک جامعه با گرایش ها و مناسبات سیاسی آن همخوانی نداشته باشد، این جامعه در بلند مدت دچار چالش و تنازع خواهد گردید. از این روی بازنگری در علومی که خاستگاه آنان تمدن مادی گرای غربی است و تولید عقلانیت مبتنی بر مبانی توحیدی، ضرورت اصلی پیش روی انقلاب اسلامی در مسیر رسیدن به «تمدن اسلامی» خواهد بود.

 

مادی گرایی تمدن غرب، خاستگاه علوم مدرن

ریشه علوم مدرن را می بایست در سیر تحولات تاریخی غرب و از منظر فلسفه تاریخ جستجو کرد؛ آنگاه که انسان غربی، خود را خدا پنداشت و محور آفرینش دانست و دیگر موجودات را در نسبت با خود تعریف کرد. «خدا» در عرصه حیات انسان غربی عزل می شود و در نهایت طی یک ترور تاریخی عملا از صحنه آفرینش حذف می گردد. بر این باور جمله «خدا مرد» نیچه[2] در تاریخ ثبت گردید و شک دکارتی[3]، حس گرایی فرانسیس بیکن[4]، پیشرفت علم و تکنولوژی، تحولات سیاسی واجتماعی و.. در مجموع باعث شد تا انسان غربی به غیبت خدا از عرصه زندگی عادت نماید.

 

ابتنای علوم انسانی، بر انسان شناسی

موضوع علوم انسانی، «انسان» و عوامل مؤثر بر کنش های انسانی اعم از فردی و اجتماعی است. همانگونه که انسان غربی خود را محور موجودات قرار داد، علوم انسانی را محور علوم دانست. براین اساس علوم انسانی بر محور تعریف از «انسان» شکل می گیرد، چنانکه اریک ولف[5] گفته است: «انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است». براین اساس دو نگرش الحادی و الهی به انسان و جایگاه او در منظومه هستی، دو گونه انسان شناسی و در نتیجه دو سنخ علوم انسانی را نتیجه می دهد.

 

اومانیسم و نگرش مادی به انسان، شالوده علوم انسانی موجود

در نظام فکری و اندیشه ای غرب، نقطه پرگار ارزش و حقیقت، بر مفهوم انسان فرود آمد و ما سوای انسان در شعاع او قدر و منزلت یافت و اینگونه هندسه دنیای غرب رسم گردید. انسان غربی خود را از همه عوامل و عناصری که در آزمایشگاه، زیر ذره بین او جای  نمی گرفتند رهانید و اینچنین منکر عالم غیب و ملکوت شد. البته این رویکرد در دهه های اخیر به سیاست «استفاده ابزاری» از عوامل معنوی و فراطبیعی مبدل گشت؛ به رسمیت شناختن اعتقادات و باورهای دینی به عنوان خرده فرهنگ ها، درون فرهنگ توسعه ابتهاج و لذت مادی با تئوری های «کارکردگرایانه» به دین در عرصه اجتماعی توسط آگوست کنت[6] پایه ریزی و بدست امیل دورکیم[7] بنا شد. از این روی در عصر مدرنیته خداوند نیز در خدمت انسان مدرن در آمد و خادم او گردید و جمله پروتاگوراس در460 سال قبل از میلاد که بیان روح اندیشه‌ی اومانیستی است محقق گردید: «انسان مقیاس همه چیز است، هر آنچه که وجود دارد و هر آنچه که وجود ندارد»[8]. انسان متجدد، «دنیا» را غایت مراد خویش قرار داد و اتوپیای خود را در اوج اباحه گری و لذت جویی تصویر کرد. براین مبنا «مرگ» را بزرگ ترین مانع لذت خویش و عامل مخرب در بهداشت روحی و آرامش انسان دانست. او طراحی زیست و معیشت خود را بدست «عقل خود بنیاد» نهاد و خود را از خدای عالمیان مستغنی دید. سوبژکتیویسم انسان غربی نیز محصول محوریت یافتن عقل ابزاری (راسیونالیسم) است که انسان را بر مسند قضاوت در معرفت می نشاند و «آنچه که من می پندارم» را جایگزین «آنچه که هست» می کند. انسان عصر تجدد جام شراب «آزادی» را در سراب اسارت در دنیا سر کشید و پرستش دنیا را به جای خالق آن برگزید. بنابراین اومانیسم، راسیونالیسم و لیبرالیسم را می توان سه خصیصه اصلی انسان مدرن دانست که هرسه از «أنانیت» و «استکبار علی الله» او نشأت می گیرند.[9]

 

«انسان» در نظام توحیدی عالم

شناخت جامع از انسان نیازمند نگاه نظام مند و سیستمی به عالم و ملاحظه همه عوامل و عناصر تأثیر گذار بر انسان است. از این روی می بایست اولاً از عوامل درون انسان شناخت پیدا کرد، ثانیاً از عوامل محیطی و بیرونی او و در قدم بعد روابط درون و بیرون. اگر هریک از این دو دسته عوامل و یا ترابط بین آنها نادیده گرفته شود شناخت ما از انسان ناقص خواهد بود. آنچه غالباً به نام انسان شناسی ارائه می شود، توجه به درون انسان است و به عوامل بیرونی همچون جامعه و تاریخ در علوم دیگر به صورت مستقل پرداخته می شود حال آنکه اگر تأثیر و تأثر این عوامل بر یکدیگر را بپذیریم لازم می آید مجموعه عوامل را در یک نظام جامع مورد دقت قرار دهیم. آنچه در ادامه می آید طرحی کلی و اجمالی از مجموعه عوامل مؤثر در شناخت انسان ناظر به درون، بیرون و ترابط آن ها است.

 

الف) شناخت عوامل درونی تأثیر گذار بر انسان

انسان موجودی پیچیده و رازگونه است که شناخت جامع و کامل نسبت به او میسر نیست. خصایص و خصلت های متعدد، ابعاد گوناگون و متقوم به یکدیگر، مراتب و لایه های روحی و معنوی، ذهن و سنجش نظری در وجود انسان باعث گردیده که ارائه یک مدل جامع از او جز به صورت کلی و اجمالی ممکن نباشد. در یک نگاه کلی می توان ابعاد وجودی انسان را به «روح، ذهن و رفتار» تقسیم کرد. حوزه «روح» موطن گرایش ها، میل و نفرت ها، انگیزه ها و حب و بغض های انسان است. «ذهن» قوه ای است که به محاسبه و سنجش نظری اختصاص دارد و همچنین «رفتار» ناظر به عمل عینی و حسی انسان می باشد. به عبارت دیگر حوزه های عملکرد اراده انسان و افعالی که از انسان واقع می شود نمی تواند خارج از این سه حوزه باشد. این تقسیم بندی ابعاد وجودی انسان، در شناخت عوامل درونی انسان مؤثر است.

1.         اراده

مهمترین عامل در وجود انسان قدرت «اختیار و اراده» است، اگر اراده انسان را همچون سایر موجودات طبیعی فرض کنیم اساساً تمایز علوم انسانی از غیر انسانی مهمل می شود؛ چرا که در اینصورت انسان نیز جزئی از طبیعت بی جان بوده و از قواعد و قوانین رفتار عام طبیعت، تبعیت خواهد کرد. همچنین اگر برای انسان اختیار قائل شویم ولی آن را محکوم جبر علیتی بدانیم که در واقع عکس العمل ضروری واکنش‌های پیرامونی خواهد بود، در اینصورت نیز انسان به یک معنا بخشی از علوم طبیعی و تابع قوانین ماده خواهد بود. ولی اگر انسان را نه محصول ماده بلکه حاکم بر ماده بدانیم به گونه ای که فراتر از تأثیراتی که از طبیعت و دیگر عوامل می پذیرد، دارای قوه اراده آزاد نیز می باشد و از تقوم عوامل بیرونی و اراده آزاد خود؛ فعل از او صادر می شود، چنین انسانی می تواند دارای مقامی والا و متعالی در نظام هستی باشد.

به عبارت دیگر اراده انسان از عوامل متعددی تأثیر می پذیرد ولی این تأثیر پذیری به مرتبه «ضرورت» نمی رسد تا جبر پدید آید؛ به عبارت دیگر وجود هرگونه ضرورتی پیش از اراده و انتخاب انسان، آن اراده را مجبور می سازد و در حقیقت اراده مسبوق به ضرورت، همان جبر است هرچند نام آن «ارادی» باشد. در مقابل نیز، اراده انسان، مطلق نیست و به عوامل متعدد قید می خورد و تأثیر می پذیرد و این است معنای «لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین»[10].

بنابراین اولین و مهمترین اصل در شناخت انسان، ملاحظه «اراده» انسان است. بر همین اساس نیز انسان اشرف مخلوقات بوده و دیگر موجودات برای او خلق شده اند؛ «خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمیعا»[11]. همین اختلاف میان انسان و غیر انسان، به اختلاف در روش تحقیق در علوم مربوط به او با کارویژه­ای خاص منتهی می‌شود و از این جهت علوم انسانی بر دیگر علوم برتری می یابد؛ «معرفه النفس انفع المعارف»[12].

2.         نفس و فطرت

عوامل تأثیر گذار بر اراده را می توان در اولین قدم، به عامل درونی و بیرونی تقسیم کرد. عوامل درونی عبارتند از:

1. قوه ای که در وجود انسان او را به بدی ها امر می کند که «نفس» نام دارد؛ «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوء»[13].

2. قوه ای دیگر در وجود انسان که او را به خوبی ها سوغ می دهد که از «فطرت» نشأت می گیرد؛ «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی‏ فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّه»[14] امام صادق(ع) در پاسخ به زراره که از معنای این آیه سؤال کرده بود، می­فرمایند: «فطرهم جمیعاً علی التوحید»[15]. فطرت و سرشت انسان توحیدی خلق شده است و گرایش به عبودیت و تواضع در برابر خداوند متعال دارد. از این قوه در ادبیات روایات به «عقل» تعبیر شده است. در لسان روایات، «عقل» در برابر «جهل» قرار دارد که قوه پرستش و بندگی خدای متعال است؛ «قُلْتُ لَهُ مَا الْعَقْلُ؟ قَالَ : مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجِنَان»[16]. براین اساس عقل در روایات با اصطلاح عقل در فلسفه و منطق متفاوت است چرا که عقل در اصطلاح فلسفه نزد مومن و کافر یکسان بوده و اساساً ایمان و کفر تأثیری در کارکرد عقل او ندارد، چه اینکه نزد آنان «جهل» امری عدمی است در حالیکه در لسان روایات امری وجودی بوده که جنود آن در عالم، دستگاه ظلمت را تشکیل می دهند.

«نفس» و «فطرت» در حوزه «روح» دو نوع گرایش ایجاد می کنند؛ گرایش به خیر و گرایش به شر. توسعه این گرایش در حوزه روح با اراده انسان صورت می پذیرد و دو نظام میل و نفرت را نتیجه می دهد. براین اساس نظام امیال و زیباشناسی مؤمن و ملحد متفاوت است.

نظام امیال در حوزه روح به سنجش در حوزه «ذهن» و عمل در حوزه «رفتار» جهت داده و آن را تحت الشعاع خود قرار می دهد. به عبارت دیگر این دو گرایش بر اراده انسان ایجاد فشار می کنند اما در اینجا قوه اراده انسان است که میان آندو یکی را انتخاب می کند. با اراده انسان میل فطری یا نفسانی انتخاب می شود و توسعه پیدا می کند و تقویت می شود. این میل برای رسیدن به مرتبه تحقق خارجی از حوزه «ذهن» عبور می کند و انسان محاسبات لازم را انجام می دهد و سپس به «رفتار» او ختم می شود.[17]

بنابراین هر طرحی از انسان که سه عامل « اراده، نفس و فطرت » را نادیده بگیرد و یا اینکه نتواند آنها را به درستی تحلیل نماید، به شناخت صحیح از انسان دست نمی یابد. علم «اخلاق» و «روانشناسی» اسلامی نیز می بایست از این مدل کلی تبعیت کند؛ مسلماً اخلاق اسلامی ناظر به صفات حمیده است که از توسعه گرایشات فطری در حوزه «روح» پدید می آید و همچنین اخلاق رذیله نیز محصول بسط و توسعه گرایشات نفسانی است که در حدیث عقل و جهل به آنها اشاره شده است.[18] همچنین دو اخلاق رذیله و حمیده و گرایشات حق و باطل در مرحله «ذهن» نیز موجب تقسیم اطلاعات، مفاهیم و محاسبات به حق و باطل می شود و در مرحله «رفتار» تحقق خارجی می یابد.

 

ب) شناخت عوامل بیرونی تأثیرگذار بر انسان

انسان، درون یک نظام شامل و در ارتباط با عناصر بسیار دیگر قرار دارد که این نظام روابط، جایگاه او را معین می سازد. با توجه به اینکه افعال انسان، در حقیقت تجسد «اراده» اوست، می توان همه تصرفات انسانی را در عرصه فردی و اجتماعی، ظهور و بروز اراده های انسانی بدانیم. اراده های انسانی در یکدیگر تأثیر و تأثر داشته و از پیوند آنها، نظام گسترده ای از اراده ها پدید می آید. از این روی هرچند که «اراده» را یک عامل درونی به حساب آوردیم اما به تعبیری دیگر می توان همه عوامل را نشأت گرفته از اراده ها دانست حال اینکه این اراده، اراده خداوند متعال باشد یا اراده های تاریخ ساز و یا نظام اراده های اجتماعی و... 

دسته بندی عوامل بیرونی تأثیر گذار بر انسان، از حیث های مختلف ممکن می باشد؛ به عنوان نمونه طبقه بندی عوالم در عرفان نظری به گونه ای خاص صورت می پذیرد:

« عرفان نظام هستی را بر پایه حق و خلق، و چینش آن را برپایه شش حضرت تفسیر می کند. حق سه حضرت دارد که اولی، حضرت غیب هویت، دومی، حضرت الوهیت (=تعین ثانی) و سومی، که برزخ میان دو حضرت غیب هویت و الوهیت است، حضرت احدیت (= تعین اول) نام دارد. خلق نیز سه حضرت دارد، اولی، حضرت ارواح و عقول، دومی، حضرت اجسام و اجساد و سومی، که برزخ میان دو حضرت ارواح و اجساد است، حضرت مثال و خیال نام دارد.»[19]  

برخی دیگر از محققان، به تبیین سیستمی و شبکه ای از هستی روی آورده اند و در صدد به تصویر کشیدن عناصر این سیستم و مراتب طولی و عرضی آن بوده اند[20]:

 

اما آنچه در ادامه خواهد آمد، سه عامل «تکوین، تاریخ و جامعه» و نسبت میان آنهاست که از حیث تأثیر بر اراده و تعیین جایگاه و هویت انسانی، تقسیم بندی شده است. به عبارت دیگر لایه های مختلف عالم هستی را از حیث کیفیت حضور اراده، می توان به این سه مرتبه تقسیم نمود.

1.         جامعه

تأثیر پذیری «انسان» از محیط بیرونی خود امری غیر قابل انکار است. زندگی انسان ها به صورت نظام مند و تحت روابط پیرامونی با دیگران واقع می شود به گونه ای که رهایی از این روابط امری ناممکن است. از این رو، تبیین «جامعه» و مناسبات پیچیده اجتماعی در تعریف جایگاه «انسان» لازم و ضروری می نماید.

هنگامی که اراده های انسانی در سطوح مختلف به هم گره می خورند، «نظام اراده ها» شکل می گیرد و «جامعه» پدید می آید. نظام اراده ها بر حول یک اراده محوری به وحدت و هماهنگی می رسد که متعلق است به «ولی اجتماعی» است. انسان ها در نظام جامعه به نسبت موضع گیری و اراده خود در هماهنگی و تناسب با ولی اجتماعی جایگاه و منزلت پیدا می کنند. ولی اجتماعی، انسانی است که ظرفیت مدیریت اجتماعی اراده ها را داشته باشد و بتواند با اشتداد خود در موضوع هماهنگی، اراده های دیگر را سوی خود جلب کرده وآنها را سرپرستی کند. از آنجا که این کار نوعی ولایت در سطح اجتماعی است او را «ولی اجتماعی» می نامیم.

این بدان معنا نیست که افراد انسانی به عنوان عناصر این نظام در وحدت جامعه منحل گشته و هویت خود را از دست می دهند و صرفاً عناصری اعتباری محسوب می شوند، بلکه همانگونه که از مفهوم «نظام» بر می آید، «افراد انسانی» - به عنوان کثرات و عناصر نظام- و «هویت جامعه» که عامل وحدت نظام است، هر دو حقیقی بوده و تشکیل «کل ترکیبی» را می دهند. به عبارت دیگر هم وحدت حقیقی است و هم کثرت و ایندو در تعامل و تقوم با یکدیگر جامعه را تشکیل می دهند.

اراده های اجتماعی، که با محوریت ولی اجتماعی به نظام تبدیل می شوند، منشاء ایجاد روابط و آثار جدیدی است که قبل از آن از مجموع این افراد ناممکن بوده است. این روابط جدید بر پایه «همدلی، همفکری و همکاری» انسان ها با یکدیگد شکل می گیرد. براین اساس جامعه از ترکیب و قوام یافتن نظام تمایلات اجتماعی (سیاست)، نظام اندیشه‌های اجتماعی (فرهنگ) و نظام تصرفات اجتماعی (اقتصاد) حول یک محور و اراده واحد پدید می آید و همانگونه که «روح، ذهن و رفتار» ابعاد انسان بود، «سیاست، فرهنگ و اقتصاد» نیز ابعاد جامعه است.

1.1        تقسیم جوامع به جوامع الهی و الحادی

همچنانکه «گرایش، اندیشه و رفتار» در مقیاس انسان، حق و باطل پیدا می کند، جامعه ای که با پیوند و تقوم این گرایشات، اندیشه ها و رفتارها و از «همدلی، همفکری و همکاری» انسان ها پدید می آید نیز جهت گیری حق و باطل خواهد داشت. جامعه ایمانی جامعه ای است که عناصر تشکیل دهنده آن اهل ایمان بوده و مقصد و هدف غایی آنها عبودیت و پرستش خداوند متعال است. در چنین جامعه ای در حقیقت «فطرت» انسان ها در هم تنیده شده و رشد و توسعه پیدا کرده است. در مقابل نیز در جامعه الحادی، «نفوس» به هم گره خورده موجب رشد و تکامل نفسانیات و شهوات انسان ها می شود که بر محور توسعه تلذذ و ابتهاج از دنیا گرد هم آمده اند.

در نظام اسلامی از آنجا که سرپرستی و هدایت جامعه می بایست بر محور دین و ولایت خداوند متعال صورت گیرد، «ولی فقیه» می بایست متصدی شأن ولایت اجتماعی باشد. موضوع تصرف ولایت فقیه نیز مدیریت اجتماعی در سطح توسعه و کلان است به سوی قرب الهی و اینکه همه ابعاد جامعه آهنگ عبودیت و پرستش خدای متعال به خود گیرد.

2.         تاریخ

سومین عاملی که می بایست در تبیین جایگاه «انسان» در منظومه هستی مورد دقت قرار گیرد، «تاریخ» و صف بندی های آن است. جوامع مختلف در سیر تاریخ تشکیل یک مجموعه واحد را داده و به خانواده ایی مبدل می گردد که هریک از جوامع، عضوی از آن خواهند بود. هریک از این جوامع در سرنوشت تاریخ سهم داشته و دارای ارتباط حقیقی بایکدیگر می باشند. به عنوان مثال «جهت گیری های انگیزشی»، «معرفت و عقلانیت» و «ابزار و تکنولوژی» در عصر حاضر، محصول امتداد تاریخی جوامع می باشد که طی قرون متمادی رشد پیدا کرده است. در ادامه به تعریف تفصیلی تر از «تاریخ» و سپس به بیان خصوصیات آن خواهیم پرداخت.

2.1        تعریف تاریخ به بالاترین سطح از حضور اراده ها

«تاریخ» سطحی از تأثیر اراده های انسانی می باشد که از زمان و مکان خاص فراتر رفته و نمایانگر برایند اراده ها می باشد. تاریخ، همچون تصویر نقشه ای است که هرچه از سطح زمین فاصله می گیرد، جزئیات و اشیاء خُرد، محو و یا کوچک تر شده و تنها موجودات کلان و وسیع، نمایش داده می شود. اما نظام اراده های انسانی از این نیز پیچیده تر است؛ در سطح تاریخی، اراده های انسانی حضور دارند اما نه به صورت مستقل و فردی، بلکه برایند تجمیع و ترکیب اراده ها در غالب و پیکره «جامعه»، در تاریخ نقش ایفا می کنند. بنابراین اراده های انسان های معمولی نمی توانند بدون اینکه با دیگر اراده های اجتماعی پیوند برقرار کنند، در تاریخ حضور مستقیم داشته باشند.[21]

2.1.1        فراگیری تاریخ نسبت به «گذشته، حال و آینده»

طبق مبنای فوق، «تاریخ» عبارت است از عام ترین و شامل ترین مقیاس از نظام اراده های بشری در پهنای زمان و مکان. در اینصورت تاریخ منحصر به «گذشته» و رخدادهای آن نخواهد بود بلکه سطحی فراگیر از پیوند اراده ها بوده که «گذشته، حال و آینده» را شامل می شود.

2.1.2        تاریخ، سیر از کثرت به وحدت

همانطور که گذشت در این رویکرد، «تاریخ» به مجموعه تمامی حوادث و رخداد ها اطلاق نمی شود بلکه این وقایع پس از طبقه بندی خاص خود مبتنی بر الگوی «انسان، جامعه و تاریخ»، در رتبه مقیاس سوم، عنوان «تاریخ» را دریافت می کند. از این روی می توان مجموعه عالم را همچون هرم تصور کرد که هرچه از قاعده به سمت رأس سیر می کنیم، از کثرات کاسته شده و به وحدت آن افزوده می شود:

 

 

 

2.2        شکل گیری تاریخ مبتنی بر «نظام اراده های انسانی»

2.2.1        پیدایش «جامعه و تاریخ» بر محور «اولیای اجتماعی و تاریخی»

در هر برهه ای از تاریخ هنگامی که اراده های انسانی در سطوح مختلف به هم گره می خورند، «نظام اراده ها» شکل می گیرد و در آن مقطع، «جامعه» پدید می آید. جوامع مختلف در سیر تاریخ، تشکیل یک مجموعه واحد را داده و به خانواده ایی مبدل می گردد که هریک از جوامع عضوی از آن خواهد بود. این جوامع نیز هریک در سرنوشت تاریخ سهم داشته و دارای ارتباط حقیقی با یکدیگر می باشند. محور هماهنگی جوامع در سیر تاریخ، نیز اراده های تاریخی است؛ اراده هایی که با ولایت و سرپرستی بر دیگر اراده ها و تولی آنها به او، محور نظام اراده های تاریخی قرار می گیرد. بنابراین مجموعه «انسان ها»، « جامعه» را تشکیل می دهد و از مجموعه جوامع «تاریخ» پدید می آید.

2.2.2        طبقه بندی نظام اراده های انسانی در سه سطح «فردی، اجتماعی و تاریخی»

روابط و تأثیرات اراده ها بر همدیگر، مرزهای زمانی و جغرافیایی را در می نوردد تا آنجا که اثر برخی اراده ها تا گستره وسیعی از زمان و مکان باقی خواهد ماند و البته اثر برخی دیگر نیز در اندک زمان و مکان محو می شود. «اراده های انسانی» همچون شبکه ای پیچیده است که از بی شمار عنصر تشکیل شده و هریک از عناصر نیز در بی شمار رابطه با دیگر عناصر، جایگاه پیدا می کند. از این روی می توان در یک نگاه کلی، این عالم را، عرصه نظام اراده های در هم تنیده دانست که همه اعصار و ازمنه را فراگرفته است.

همانطور که گذشت تحلیل و تبیین این شبکه پیچیده از اراده های انسانی به صورت کامل، امری ناممکن بوده و از ظرفیت درک و نظر انسانی خارج است، اما می توان با انتزاع و ساده سازی، الگویی اجمالی از سطوح مختلف اراده های انسانی را طراحی کرد. براین اساس می توان سه سطح «فردی، اجتماعی و تاریخی» را سه مقیاس در ملاحظه نظام اراده های انسانی دانست. «انسان، جامعه و تاریخ» سه عنصر هویت ساز در این نظام بوده که هریک می تواند تعین و وحدت مخصوص به خود را داشته باشند؛ در اولین مرحله، اراده های انسانی در ابعاد مختلف به هم گره می خورند و «جامعه» پدید می آید. در مقیاسی بالاتر، جوامع مختلف در سیر زمانی خود تشکیل یک مجموعه واحد را می دهد که «تاریخ» نام دارد. جوامع مختلف، همچون اراده های انسانی بر یکدیگر تأثیر و تأثر داشته و در سیر تاریخی خود بایکدیگر رابطه برقرار می کنند. همچنین هریک از این جوامع در سرنوشت «تاریخ» نیز سهم داشته و در طی مراحل تاریخ نقش ایفا می کنند.

2.3        پیدایش «نظام ولایت حق» و «نظام ولایت باطل» در تاریخ

2.3.1        ضرورت تحلیل تاریخ بر مبنای دو جبهه «حق و باطل»

بر مبنای مکتب اسلامی موضع گیری ارادی انسان در برابر دو جریان ولایت حق و باطل قرار دارد. از اینرو همواره اراده انسان یا به ولایت حق پیوند می خورد و یا به جبهه باطل تعلق می گیرد. همچنین اراده های انسانی هنگامیکه تشکیل یک جامعه را می دهند، محور نظام اراده ها یا در جهت حق پیش می رود و یا جهت گیری باطل دارد و دیگر اراده های اجتماعی نیز با تولی به ولی اجتماعی درحقیقت، مجرای ولایت حق یا باطل خواهند بود. یکی در جهت توسعه پرستش عمل می­کند و بندگی خدای متعال را در عالم پیش می­ برد و دیگری سعی در توسعه دنیا پرستی و نفس پرستی و استکبار برخدای متعال دارد. جوامعِ در طول تاریخ نیز هنگامیکه به صورت نظام واحد گرد هم می آیند، محور هماهنگی آنها از دو جهت حق و یا باطل خارج نیست. بنابراین دو قطب تاریخی حق و باطل یکی بر محور انبیاء و اوصیاء الهی علیهم­السلام و دیگری بر محور طواغیت فراعنه و مستکبرین تاریخ شکل می گیرد. محور انبیا و اولیای الهی هم وجود نورانی و مقدس نبی‏اکرمصلی الله علیه و آله و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم­السلام هستند که براساس معارف شیعی محور کل بندگی و پرستش در کل تاریخ‏اند. همچنین اساس و منشاء همه خوبی ها و خیرات و برکات در عالم حضرات معصومین علیهم­السلام می باشند؛ «نحن اصل کل خیر و من فروعنا کل بر»[22]، « ان ذکر الخیر کنتم اوله و اصله و فرعه و معدنه و مأواه»[23]. همچنین منشاء و مبداء تمام شرور و قبایح، اراده شیاطین جن و انس می باشد؛ « و عدونا اصل کل شر و من فروعهم کل قبیحه و فاحشه»[24]

2.3.2        وجود سه سطح پرستش «فردی، اجتماعی و تاریخی» در نظام ولایت حق یا باطل

  پرستش انسان ها به سه صورت «فردی، اجتماعی و تاریخی» واقع می شود. گاهی انسان در خلوت خود و جدای از روابط اجتماعی، نسبت به خداوند متعال موضع می­گیرد و فعلی را انجام می دهد که این عبادت «فردی» خواهد بود. همچنین انسان ها در نظام ارتباطی خود، با همکاری و تعاون مشترک، اجتماع مدنی را پدید می آورند که حول یک محور واحد شکل می­گیرد؛ این منظومه روابط یا بر محور بندگی و عبودیت خدای متعال است و یا بر محور عصیان و استکبار برعلیه او. خاصیت طاعت جمعی این است که همه اعضاء در ثواب و فضیلت همدیگر شریک هستند. همچنین اگر معصیت جمعی هم باشد همه در گناه و عقاب همدیگر شریک خواهند بود. در یک سازمان، فعل فرد مکمل و مؤثر در همه فعل کل است، کما اینکه از فعل کل تأثیر می پذیرد.

 همانطور که ذکر شد جوامع مختلف در طول تاریخ به صورت جزایز مستقل و منفک از یکدیگر قرار نگرفته اند، بلکه حول یک مدار و به سمت و سوی خاصی حرکت می­کند، برایند این حرکت جوامع نیز یا در جهت پرستش خدای متعال است و یا در جهت طغیان و عصیان سیر می­کند که در اینصورت طاعت و معصیت تاریخی پدید می آید. نتیجه این طاعت و معصیت تاریخی این خواهد بود که به نسبت فعل و تأثیرش، در آن عبادت و یا معصیت شریک خواهد شد. به عنوان مثال یک شرکت سهامی که افراد در آن سهام دارند کسی که ده هزار سهم دارد و کسی که یک سهم داشته باشد، هردو در کل کارخانه به نسبت شریک هستند. نمی­توان گفت قسمتی از این کارخانه متعلق به اوست و بقیة کارخانه تعلقی به او ندارد بلکه در هر جزئی از این کارخانه ی عظیم، به نسبت سهمش در آن شریک است. بنابراین کسی که در عبادت در مقیاس تاریخی شرکت می کند در عبادت کل شریک است که این مشارکت حقیقی است و نه قرار دادی. به عنوان مثال اگر شخصی یک سهم در ساخت یک مسجد داشته باشد در کل مسجد شریک است و در همه عبادت های انجام شده در آن مسجد شریک می­باشد و همچنین اگر شخصی در ساخت یک میکده به اندازه یک سهم سرمایه گذاری­کند، در کل معصیت ها به نسبت به کل شریک است. البته نسبت تأثیرها به نسبت سهم ها متفاوت است.

در جبهه حق اراده تمام انبیاء و اولیاء علیهم­السلام حضور دارد که انسان وقتی اراده خود را با اراده این حضرات معصومین علیهم­السلام گره بزند، در کل دستگاه جبهه حق مشارکت می کند. به عنوان نمونه عاشورا یک واقعه تاریخی است که انسان مومن می تواند با توفیر نیت در آن عبادت تاریخی حضور یابد؛ «یالیتنا کنا معک فنفوز فوزاً عظیماً».

2.3.3        وجود نزاع و درگیری بین دو جبهه تاریخی «حق و باطل»

 هر یک از این دو جبهه «حق» و «باطل» در حرکت خود به دنبال گسترش و توسعه خویش هستند و به همین دلیل در طول تاریخ درگیر می­شوند. اصلی‏ترین تعارضی که در تاریخ وجود دارد، تعارض ایمان و کفر و عبودیت و استکبار است، البته این مطلب بدین معنا نیست که در درون خود جریان کفر و استکبار و شیطنت، درگیری رخ نمی­دهد، بلکه خود این جریان هم ممکن است بر سر پرستش دنیا، استعلا و سیطره‏طلبی، با یکدیگر درگیر شوند؛ «تحسبهم جمیعاً و قلوبهم شتّی»[25]. جبهه کفر و استکبار در دورن خود، تشتت در قلوب دارند و از این رو بسیاری از درگیری هایی که در عالم اتفاق می‏افتد به درون اردوگاه جبهه کفر  بازگشت می کند، لکن اصلی‏ترین درگیری که در عالم وجود دارد و حرکت کلی تاریخ را شکل می‏دهد، درگیری «حق و باطل» و «کفر و ایمان» است که با عبور از لایه های سطحی و میانی، می توان گفت هر دو جبهه در حقیقت بر سر طاعت و عصیان مبارزه می­کنند. اساس جنگ و درگیری بر پذیرش و یا عصیان در مقابل «ولایت الهیه» در تاریخ است نه جنگ بر سر آب و غذا و لباس.

البته حکمت این درگیری و نزاع در رشد مومنین می باشد؛ به عبارت دیگر امداد جبهه کفر به خاطر این است که مومنین در این درگیری و بر اثر فشار بیرونی ارتقاء پیدا کنند. البته آنها متناسب با رشد ایمان در جبهه حق امداد می شوند تا جبهه ایمان شکسته نشود؛ «وَ لَوْلا أَنْ یَکُونَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً لَجَعَلْنا لِمَنْ یَکْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ وَ مَعارِجَ عَلَیْها یَظْهَرُون»[26]. در غیر اینصورت خدواند امداد بیشتری به آنها می کرد تا در کفر خود غرق شوند.[27]

 

 3- تکوین

برخلاف نگرش اومانیستی و مبتنی بر رویکرد توحیدی، انسان و همه موجودات عالم مخلوق خدای متعال هستند و تحت ولایت و ربوبیت او به حرکت در می آیند. البته برخی مبانی جهان بینی عصر مدرن، خالقیت خداوند را پذیرفته اما ربوبیت و ولایت تکوینی و تشریعی او را منکر می شوند. مکتب «دئیسم» را می‌توان یکی از بنیان‌های نظری علم مدرن دانست که در علوم انسانی نقش مبنایی برعهده دارد. دئیسم ریشه در مفهوم «خدای ساعت‌ساز» نیوتونی دارد که خود از مواریث یهودیت تحریف شده است که خداوند همچون ساعت سازی است که پس از ساخت ساعت دیگر نیازی به سازنده خود نداشته و مستقلاً به حرکت خود ادامه می دهد.[28] در حالیکه مبتنی بر نگرش توحیدی قوام تمام هستی به خداوند عالم است و از سوی او «وجود» دائماً به موجودات افاضه می شود. طبق رویکرد اسلامی، عالم بر محور حاکمیت حضرت حق بر کل خلقت، تفسیر می‏شود و همه عالم ناشی از اراده، مشیت و اوصاف جمال و جلال الهی است. یعنی خداوند متعال هم خالق کل هستی است و هم براساس ربوبیت خود عهده‏دار سرپرستی و تکامل تاریخ بشری است؛ چنانکه قرآن می‏فرماید: «رَبُّنَا الَّذی أَعْطى‏ کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى»[29].

بنابراین اراده انسانی در این سطوح و ابعاد، تابع است و تحت ربوبیت و ولایت تکوینی حضرت حق عمل می کند، یعنی شرایط و مقدورات عینی و طبیعی اراده انسان را قید می زنند. انسان نیز هرچند دارای اختیار و اراده است اما حول و قوه افعال او نیز دائماً از جانب خداوند به او اعطا می شود و از این ناحیه فاعلیت او تبعی به حساب می آید. بنابراین اراده انسان همواره تحت ربوبیت خداوند و مقید به عوامل طبیعی پیرامونی عمل می کند که این سطح از عالم هستی را «تکوین» می نامیم.

نتیجه گیری

بنابر آنچه گذشت، انسان در مجموعه ای نظام مند و پیچیده از عوامل تأثیرگذار درونی و بیرونی تعریف می شود و اراده او در نسبت با اراده های متعدد دیگر و در سطوح متفاوت نقش ایفا می کند. «انسان، جامعه و تاریخ» را می توان سه سطح از نظام اراده های انسانی دانست که در هریک، کیفیت حضور اراده ها متفاوت است. همچنین «تکوین» لایه ای دیگر از نظام خلقت است که اراده انسان در آن حضور ندارد و به آن قید می خورد. «نفس و فطرت» در نهاد انسان نیز دو عامل جهت دهی اراده از درون می باشند که نظام این عوامل و مؤلفه ها، آنچنان که گذشت، جایگاه و سرنوشت انسان را رقم می زنند.

بی شک با تغییر و تحول مبانی انسان شناسی و تبیین نسبت آن با جامعه و تاریخ، شاخه های متعددی از علوم انسانی دستخوش تحول خواهد شد. علومی از قبیل «اخلاق»، «روانشناسی»، «مدیریت»، «جامعه شناسی»، «علوم سیاسی»، «فلسفه تاریخ»، «اقتصاد» و زیر شاخه های آنها همگی بر مبانی و پیش فرض هایی از «انسان، جامعه و تاریخ» استوار می باشند. آنچه در این برهه از انقلاب اسلامی ضرورت دارد، اولاً استخراج پیش فرض ها و مبانی عام و شامل علوم انسانی موجود می باشد ثانیاً در قدم بعد می بایست این پیش فرض ها با مبانی دینی تطبیق داده شده و مورد نقد و نقض قرار گیرند. در مرحله بعد می بایست این مبانی مبتنی بر معارف دینی استنباط شوند.

نکته حائز اهمیت دیگر اینکه إشراب این مبانی در علوم انسانی، نیازمند «روش تحقیق» متناسب می باشد چرا که هر روش تحقیقی اجازه دخالت هر مبنایی را نمی دهد، بلکه می بایست میان «مبانی» و «روش تحقیق» هماهنگی و انسجام وجود داشته باشد.

 


 

منابع

       1.            قرآن کریم

       2.            زرشناس، شهریار، بنیادهای اساسی غرب مدرن، سخنرانی در فرهنگسرای علوم، 30/6/1383؛ سایت باشگاه اندیشه

       3.            زرشناس، شهریار، مبانی نظری و مولفه های ماهوی علوم انسانی، سمات، بهار 1389، ش1

       4.            فضلی، علی، هستی شناسی عرفانی، قم: نشر ادیان، 1386

       5.            عبدالهی، یحیی، تأملی نو در مفهوم تاریخ، سوره­ی اندیشه، ش54 و 55

       6.            کلینی، اصول کافی، 5 جلد، تهران: اسلامیه، 1362

       7.            میرباقری، سید مهدی، فلسفه تاریخ شیعی، نگارش یحیی عبدالهی، فرهنگ عمومی، شماره4، خرداد و تیر90

       8.            واسطی، عبدالحمید ، نگرش سیستمی به دین، مشهد: موسسه تحقیقاتی، آموزشی اندیشة نور، 1424 ق

 



[1] - طلبه سطح سه حوزه علمیه قم/ دانشجوی دکتری شیعه شناسی(کلام)

[2] - Friedrich Wilhelm Nietzsche

[3] - René Descartes

[5] - Eric Robert Wolf

[6] - Auguste Comte

[7] - emile Durkheim

[8] - شهریار زرشناس، بنیادهای اساسی غرب مدرن

[9] - ر.ک: شهریار زرشناس، مبانی نظری و مولفه های ماهوی علوم انسانی

[10] - اصول کافی، ج‏1، ص: 161

[11] - بقرة: 29

[12] - غررالحکم و درر الکلم، آمدی، ص 768

[13] - یوسف: 53

[14] - روم: 30

[15] - اصول کافی، ج 2، ص 12

[16] - اصول کافی، ج1، ص:10

[17] - بر این مبنا مسایل مهمی از قبیل «کیفیت فهم و ادراک، تفاهم ، احتجاج و..» در معرفت شناسی و فلسفه اخلاق قابل تطبیق است که پرداختن به آن ها نیازمند مجال دیگری است.

[18] - رک: اصول کافی، ج‏1، کتاب العقل و الجهل، ص:10

[19] - فضلی، علی، هستی شناسی عرفانی، ص59

[20] - واسطی، عبدالحمید، نگرش سیستمی به دین، ص 115

[21]- ر.ک: عبدالهی، یحیی، تأملی نو در مفهوم تاریخ، سوره­ی اندیشه، ش54 و 55

[22] - اصول کافی، ج8، ص242

[23] - مفاتیح الجنان، زیارت جامعه کبیره

[24] - اصول کافی، ج8، ص242

[25] - حشر: 14

[26] - زخرف:33

[27] - میرباقری، سید مهدی، فلسفه تاریخ شیعی، فرهنگ عمومی، شماره4، خرداد و تیر90

[28] - زرشناس، شهریار، مبانی نظری و مولفه های ماهوی علوم انسانی، سمات، بهار 1389، ش1، ص180

[29] - طه:50

  • یحیی عبدالهی

انسان

علوم انسانی

انسان شناسی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">