انقلاب فرهنگی

برخی مطالب پراکنده از یحیی عبدالهی

انقلاب فرهنگی

برخی مطالب پراکنده از یحیی عبدالهی

به کانال بپیوندید:

حنان https://eitaa.com/yahyayahya
درایت
https://eitaa.com/deraiat
فلسفه تابع وحی (فتوح)
https://eitaa.com/fotoooh

 

 

مقدمه

ولایت خدای متعال بر مخلوقات از طریق اولیای الهی و ائمه اطهار (علیهم السلام) صورت می گیرد و از  مسیر این مجاری نورانی،  انوار هدایت و رحمت خداوند بر آفرینش نازل می گردد. ولایت اهل بیت (ع) حقیقت دین و باطن شریعت است. از اینرو بدیهی است که در جبهه مقابل، شیاطین و اولیای طاغوت تمام قوای خود را صرف ایجاد تشتت و تفرقه در دینداری مردم نمایند.

دین اسلام آخرین کلاس درس بشریت در مدرسه  هدایت الهی است و «شیعه» فارق التحصیل راستین این مدرسه است که در کنار هم کلاسی مردود خود - یعنی «اهل سنت» - سربلند بیرون آمده است. شکوفایی و بسط شریعت حقه الهی توسط بهترین مخلوقات خداوند و خلفای حضرت حق بر روی زمین با بدترین مخلوقات خداوند در دو جبهه کفر و نفاق همراه است که سعی در خاموش کردن این چراغ فروزنده را داشته اند که به راستی «یُریدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ» (الصف: 8).

هرچند مذهب نورانی تشیع از میان دالان تنگ و تاریک تاریخ با همه فراز و فرود های آن به سلامت به عصر حاضر رسیده است اما بسیاری هم از فتنه های تاریخ  مصون نمانده و در ابتلائات از جریان تشیع جدا گردیده اند.

این تحقیق در حد بضاعت ناچیز خود سعی دارد گوشه ای از اقدامات و موضع گیری های ائمه معصومین (ع) را در برابر فرق ، انشعابات و جریان های انحرافی از « شیعه » را ذکر نماید . بدیهی است این موجز قادر به بررسی تمام فرق و ملل نمی باشد بلکه به سه فرقه مهم کیسانیه ، زیدیه و اسماعیلیه خواهیم پرداخت.

  

کیسانیه

·        معرفیاجمالی

کیسانیه اولین انشعاب جدی شیعه بود. آنها امام اول را علی (ع) و امام چهارم را محمد بن حنفیه (فرزند سوم امام علی(ع)) می دانند. محمد بن حنفیه (11-81ق) امام معنوی و مختار بن ابو عبیده ثقفی (1-67ق) امام سیاسی این فرقه به حساب می آید که با قیام خود انتقام خون شهیدان کربلا را گرفت و پس از قیام چند سالی همزمان با عبدالله بن زبیر حکومت کرد. پیروان محمد بن علی (ع) معتقدند او صاحب علم مستأثر امیرالمومنین (ع) است. پس از فوت محمد حنفیه، کیسانیه دو گروه شدند:

1- کربیه : عده ای گفتند که محمد حنفیه زنده است و او همان مهدی موعود است که در کوه رضوی (اطراف مکه) پنهان شده و روزی خواهد آمد .

2- رزامیه : محمد حنفیه مرده است و پسر وی ابوهاشم و بعد از او پسر وی محمد بن ابوهاشم (هم عصر امام سجاد (ع) ) امام است .

  در خصوص این فرقه سوالهای اصلی که وجود دارد بیتشر متوجه شخصیت محمد بن حنفیه است :

1- آیا شخصیت او مورد مدح اهل بیت (ع) بوده است و یا مورد مذمت واقع شده است ؟

2- چرا محمد بن حنفیه در واقعه کربلا شرکت نکرد ؟

3- آیا خود او ادعای امامت داشت ؟

4- آیا نهضت مختار مورد تأیید ائمه (ع) بود؟


·                    شخصیت محمد بن حنفیه

در مورد شخصیت محمد بن حنفیه می توان گفت ایشان انسان وارسته و بسیار شجاع ودلیر بوده است  و در بسیاری از روایات از ایشان مدح شده است و حتی شاید نقلی در باب مذمت او وارد نشده باشد. ایشان در زمان حیات امیرالمومنین (ع) در خدمت حضرت و در جنگ ها در رکاب ایشان بوده اند. بسیاری از روایات ما با مضامین عالی و معارف والا توسط محمد بن حنفیه نقل گردیده است که این خود مؤید شأن و منزلت والای اوست از آن جمله می توان به وصیت امیرالمومنین (ع) به محمدبن حنفیه اشاره کرد.


·                    علت عدم شرکت محمد بن حنفیه در عاشورا

اینکه چرا محمد بن حنفیه با این منزلت و جایگاه در واقعه عاشورا شرکت نکرد، سوالی است که در وهله اول در آشنایی با ایشان به ذهن خطور می کند. علت خاصی در روایات برای عدم شرکت او در عاشورا ذکر نشده است اما دو احتمال برای توجیه عدم شرکت او می توان ذکر کرد:

1- اینکه او وصی امام حسین (ع) بوده است و امام حسین به وصیت کرد بنابراین می بایست محمد بن حنفیه به عنوان نماینده حضرت باقی بماند:

أَنَا عَازِمٌ عَلَى الْخُرُوجِ إِلَى مَکَّةَ وَ قَدْ تَهَیَّأْتُ لِذَلِکَ أَنَا وَ إِخْوَتِی وَ بَنُو أَخِی وَ شِیعَتِی وَ أَمْرُهُمْ أَمْرِی وَ رَأْیُهُمْ رَأْیِی وَ أَمَّا أَنْتَ یَا أَخِی فَلَا عَلَیْکَ أَنْ تُقِیمَ بِالْمَدِینَةِ فَتَکُونَ لِی عَیْناً لَا تُخْفِی عَنِّی شَیْئاً مِنْ أُمُورِهِمْ. (بحار الأنوار، ج‏44، 329)   

2- در بعضی کتب تاریخی آمده او بر اثر بیماری دستانش فلج شده بودند وتوان یاری امام را نداشت در اینصورت اومعذور بوده و این عدم یاری نقصی برای او نیست .

البته در این دو احتمال می توان خدشه کرد؛ از گفتگوی بین سیدالشهدا و محمد بن حنفیه بر می آید که قبل از وصیت حضرت ایشان قصد آمدن نداشتند، بلکه می خواستند حضرت را نیز منصرف کنند. همچنین در احتجاجی که بین محمد بن حنفیه با امام زین العابدین (ع) برسر امامت پیش آمد حضرت به او فرمود : یَا عَمِّ إِنَّ أَبِی ص أَوْصَى إِلَیَّ قَبْلَ أَنْ یَتَوَجَّهَ إِلَى الْعِرَاقِ وَ عَهِدَ إِلَیَّ فِی ذَلِکَ قَبْلَ أَنْ یُسْتَشْهَدَ بِسَاعَة (الإحتجاج، ج‏2، ص316)

 بنابراین وصیت اصلی حضرت خطاب به امام زین العابدین (ع) بوده است و وصیت به محمدبن حنفیه بعد از اطمینان به عدم همراهی او بوده و شاید از این باب بوده که حضرت سندی دیگر از خود برجای گذارد که مسلمان بوده و به تمام اعتقادات نبی اکرم (ص) ایمان داشته است چراکه امویان در آن زمان حضرت را به عنوان خارج شده از دین تبلیغ می کردند. مضامین وصیت مؤید این ادعا است :

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ هَذَا مَا أَوْصَى بِهِ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ إِلَى أَخِیهِ مُحَمَّدٍ الْمَعْرُوفِ بِابْنِ الْحَنَفِیَّةِ أَنَّ الْحُسَیْنَ یَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ جَاءَ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِ الْحَقِّ وَ أَنَّ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ حَقٌّ وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ لا رَیْبَ فِیها وَ أَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ وَ أَنِّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِی أُمَّةِ جَدِّی ص أُرِیدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أَسِیرَ بِسِیرَةِ جَدِّی وَ أَبِی‏ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع فَمَنْ قَبِلَنِی بِقَبُولِ الْحَقِّ فَاللَّهُ أَوْلَى بِالْحَقِّ وَ مَنْ رَدَّ عَلَیَّ هَذَا أَصْبِرُ حَتَّى یَقْضِیَ اللَّهُ بَیْنِی وَ بَیْنَ الْقَوْمِ بِالْحَقِّ وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمِینَ وَ هَذِهِ وَصِیَّتِی یَا أَخِی إِلَیْکَ وَ ما تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ.  (بحار الأنوار، ج‏44، ص330)


فلج بودن دستان ایشان تا آنجا که موفق به جستجو شدیم، در هیچ نقلی اشاره نشده است و هیچ ابراز تمایلی از ایشان برای آمدن نیز ذکر نشده است.

درهر صورت دلیل موجهی در این رابطه وجود نداشته و این امر به عنوان نقطه سیاهی در پرونده محمد بن حنفیه باقی می ماند.

شاید تنها روایتی که ناظر به این مطلب موجود باشد این روایت است :

بصائر الدرجات أَیُّوبُ بْنُ نُوحٍ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ مَرْوَانَ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ حُمْرَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ : ذَکَرْنَا خُرُوجَ الْحُسَیْنِ وَ تَخَلُّفَ ابْنِ الْحَنَفِیَّةِ عَنْهُ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ یَا حَمْزَةُ إِنِّی سَأُحَدِّثُکَ فِی هَذَا الْحَدِیثِ وَ لَا تَسْأَلْ عَنْهُ بَعْدَ مَجْلِسِنَا هَذَا إِنَّ الْحُسَیْنَ لَمَّا فَصَلَ مُتَوَجِّهاً دَعَا بِقِرْطَاسٍ وَ کَتَبَ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ مِنَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ إِلَى بَنِی هَاشِمٍ أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّهُ مَنْ لَحِقَ بِی مِنْکُمْ اسْتُشْهِدَ مَعِی وَ مَنْ تَخَلَّفَ لَمْ یَبْلُغِ الْفَتْحَ وَ السَّلَام (بحار الأنوار، ج‏45، ص84)  

دلالت فرمایش حضرت بر علت تخلف محمد بن حنفیه از همراهی سیدالشهداء (ع) چندان واضح نیست . اما ظاهراً مقصود حضرت این است که سیدالشهداء (ع) از بدو حرکت با همه اتمام حجت کرده بود که هرکس من را همراهی کند شهید خواهد شد. به همین دلیل محمد بن حنفیه از آمدن خودداری کرد که در این صورت این غیبت او نقظه ضعفی برای او محسوب می شود .

نکته قابل تأمل دیگری که در رابطه با ارتباط محمدبن حنفیه با قصه عاشورا وجود دارد، بیعت او با یزید بعد از واقعه عاشورا بنابر برخی نقل ها است.

 

·                    ادعای امامت محمد بن حنفیه

ایشان به طور قطع به امامت حسنین علیهماالسلام اعتقاد داشته و برای آنان شأن و منزلت بسیاری قائل بوده اند :

1- الْبَاقِرُ ع قَالَ مَا تَکَلَّمَ الْحُسَیْنُ بَیْنَ یَدَیِ الْحَسَنِ إِعْظَاماً لَهُ وَ لَا تَکَلَّمَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَنَفِیَّةِ بَیْنَ یَدِی الْحُسَیْنِ ع إِعْظَاماً لَه (بحار الأنوار، ج‏43،ص 318)

2- وَ قَالَ قَوْمٌ مِنَ الْخَوَارِجِ لِمُحَمَّدِ ابْنِ الْحَنَفِیَّةِ لِمَ غَرَّرَ بِکَ فِی الْحُرُوبِ وَ لَمْ یُغَرِّرْ بِالْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ قَالَ لِأَنَّهُمَا عَیْنَاهُ وَ أَنَا یَمِینُهُ فَهُوَ یَدْفَعُ بِیَمِینِهِ عَنْ عَیْنَیْهِ.

 

در خصوص امامت بعد از حسنین (ع) اکثر روایات دال بر این است که ایشان به امامت علی بن الحسین (ع) اعتقاد کامل داشته ودیگران را نیز به تبعیت از ایشان فرا می خوانده است :

1- رُوِیَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ أَنَّهُ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ الْبَاقِرَ (ع) یَقُولُ : کَانَ أَبُو خَالِدٍ الْکَابُلِیُّ یَخْدُمُ مُحَمَّدَ ابْنَ الْحَنَفِیَّةِ دَهْراً وَ لَا یَشُکُّ أَنَّهُ الْإِمَامُ حَتَّى أَتَاهُ یَوْماً فَقَالَ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّ لِی حُرْمَةً وَ مَوَدَّةً فَأَسْأَلُکَ بِحُرْمَةِ رَسُولِ اللَّهِ وَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ إِلَّا أَخْبَرْتَنِی أَنْتَ الْإِمَامُ الَّذِی فَرَضَ اللَّهُ طَاعَتَهُ عَلَى خَلْقِهِ قَالَ یَا أَبَا خَالِدٍ لَقَدْ حَلَّفْتَنِی بِالْعَظِیمِ الْإِمَامُ عَلِیٌّ ابْنُ أَخِی عَلَیَّ وَ عَلَیْکَ وَ عَلَى کُلِّ مُسْلِمٍ فَلَمَّا سَمِعَ أَبُو خَالِدٍ قَوْلَ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَنَفِیَّةِ جَاءَ إِلَى عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ فَاسْتَأْذَنَ وَ دَخَلَ فَقَالَ لَهُ مَرْحَباً یَا کَنْکَرُ مَا کُنْتَ لَنَا بِزَائِرٍ مَا بَدَا لَکَ فِینَا فَخَرَّ أَبُو خَالِدٍ سَاجِداً شُکْراً لِمَا سَمِعَ مِنْ زَیْنِ الْعَابِدِینَ ع وَ قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ یُمِتْنِی حَتَّى عَرَفْتُ إِمَامِی قَالَ وَ کَیْفَ عَرَفْتَ إِمَامَکَ یَا أَبَا خَالِدٍ قَالَ لِأَنَّکَ دَعَوْتَنِی بِاسْمِیَ الَّذِی لَا یَعْرِفُهُ سِوَى أُمِّی وَ کُنْتُ فِی عَمْیَاءَ مِنْ أَمْرِی وَ لَقَدْ خَدَمْتُ مُحَمَّدَ ابْنَ الْحَنَفِیَّةِ عُمُراً لَا أَشُکُّ أَنَّهُ إِمَامٌ حَتَّى أَقْسَمْتُ عَلَیْهِ فَأَرْشَدَنِی إِلَیْکَ فَقَالَ هُوَ الْإِمَامُ عَلَیَّ وَ عَلَیْکَ وَ عَلَى کُلِّ مُسْلِمٍ ثُمَّ انْصَرَفَ وَ قَدْ قَالَ بِإِمَامَةِ زَیْنِ الْعَابِدِینَ (ع) (بحار الأنوار، ج‏45، ص348)  

هرچند جای تعجب است که چگونه عمری در خدمت محمد بن حنفیه بوده است و گمان می کرده که او امام متفترض الطاعه است؟! آیا در این مدت تولی محمد بن حنفیه به امام زمانش هیچ ظهور و بروزی نداشته که خادم او متوجه شود؟!

 

 اما در مقابل دسته ایی از روایات به طور ضمنی گویای این مطلب است که امر امامت بر خود او نیز مشتبه شده بود.

1- مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ أَبِی عُبَیْدَةَ وَ زُرَارَةَ جَمِیعاً عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ لَمَّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ ع أَرْسَلَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَنَفِیَّةِ إِلَى عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ع فَخَلَا بِهِ فَقَالَ لَهُ : یَا ابْنَ أَخِی قَدْ عَلِمْتَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص دَفَعَ الْوَصِیَّةَ وَ الْإِمَامَةَ مِنْ بَعْدِهِ إِلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع ثُمَّ إِلَى الْحَسَنِ ع ثُمَّ إِلَى الْحُسَیْنِ ع وَ قَدْ قُتِلَ أَبُوکَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ وَ صَلَّى عَلَى رُوحِهِ وَ لَمْ یُوصِ وَ أَنَا عَمُّکَ وَ صِنْوُ أَبِیکَ وَ وِلَادَتِی مِنْ عَلِیٍّ ع فِی سِنِّی وَ قَدِیمِی أَحَقُّ بِهَا مِنْکَ فِی حَدَاثَتِکَ فَلَا تُنَازِعْنِی فِی الْوَصِیَّةِ وَ الْإِمَامَةِ وَ لَا تُحَاجَّنِی فَقَالَ لَهُ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ع یَا عَمِّ اتَّقِ اللَّهَ وَ لَا تَدَّعِ مَا لَیْسَ لَکَ بِحَقٍّ إِنِّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْجاهِلِینَ إِنَّ أَبِی یَا عَمِّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ أَوْصَى إِلَیَّ قَبْلَ أَنْ یَتَوَجَّهَ إِلَى الْعِرَاقِ وَ عَهِدَ إِلَیَّ فِی ذَلِکَ قَبْلَ أَنْ یُسْتَشْهَدَ بِسَاعَةٍ وَ هَذَا سِلَاحُ رَسُولِ اللَّهِ ص عِنْدِی فَلَا تَتَعَرَّضْ لِهَذَا فَإِنِّی أَخَافُ عَلَیْکَ نَقْصَ الْعُمُرِ وَ تَشَتُّتَ الْحَالِ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ الْوَصِیَّةَ وَ الْإِمَامَةَ فِی عَقِبِ الْحُسَیْنِ ع فَإِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ ذَلِکَ فَانْطَلِقْ بِنَا إِلَى الْحَجَرِ الْأَسْوَدِ حَتَّى نَتَحَاکَمَ إِلَیْهِ وَ نَسْأَلَهُ عَنْ ذَلِکَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع وَ کَانَ الْکَلَامُ بَیْنَهُمَا بِمَکَّةَ فَانْطَلَقَا حَتَّى أَتَیَا الْحَجَرَ الْأَسْوَدَ فَقَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ لِمُحَمَّدِ بْنِ الْحَنَفِیَّةِ ابْدَأْ أَنْتَ فَابْتَهِلْ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سَلْهُ أَنْ یُنْطِقَ لَکَ الْحَجَرَ ثُمَّ سَلْ فَابْتَهَلَ مُحَمَّدٌ فِی الدُّعَاءِ وَ سَأَلَ اللَّهَ ثُمَّ دَعَا الْحَجَرَ فَلَمْ یُجِبْهُ فَقَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ع یَا عَمِّ لَوْ کُنْتَ وَصِیّاً وَ إِمَاماً لَأَجَابَکَ قَالَ لَهُ مُحَمَّدٌ فَادْعُ اللَّهَ أَنْتَ یَا ابْنَ أَخِی وَ سَلْهُ فَدَعَا اللَّهَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ع بِمَا أَرَادَ ثُمَّ قَالَ أَسْأَلُکَ بِالَّذِی جَعَلَ فِیکَ مِیثَاقَ الْأَنْبِیَاءِ وَ مِیثَاقَ الْأَوْصِیَاءِ وَ مِیثَاقَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ لَمَّا أَخْبَرْتَنَا مَنِ الْوَصِیُّ وَ الْإِمَامُ بَعْدَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ ع قَالَ فَتَحَرَّکَ الْحَجَرُ حَتَّى کَادَ أَنْ یَزُولَ عَنْ مَوْضِعِهِ ثُمَّ أَنْطَقَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِلِسَانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ فَقَالَ اللَّهُمَّ إِنَّ الْوَصِیَّةَ وَ الْإِمَامَةَ بَعْدَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ ع إِلَى عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ ابْنِ فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ ص قَالَ فَانْصَرَفَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ وَ هُوَ یَتَوَلَّى عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ (ع) (الکافی، ج‏1، ص 348) 

2- کنز جامع الفوائد و تأویل الآیات الظاهرة مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ عَنِ الْمُنْذِرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَمِّهِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ بِشْرٍ قَالَ قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَنَفِیَّةِ (ع) : إِنَّمَا حُبُّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ شَیْ‏ءٌ یَکْتُبُهُ اللَّهُ فِی أَیْمَنِ قَلْبِ الْمُؤْمِنِ وَ مَنْ کَتَبَهُ اللَّهُ فِی قَلْبِهِ لَا یَسْتَطِیعُ أَحَدٌ مَحْوَهُ أَ مَا سَمِعْتَ اللَّهَ تَعَالَى یَقُولُ أُولئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمانَ فَحُبُّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ الْإِیمَان  

این روایت از قول محمد بن حنفیه نقل گردیده است که گویا خود را «اهل بیت» معرفی کرده است! هرچند احتمال حذف امام ویا مثلاً عبارت «عن ابیه» از حدیث بسیار است.

وجه جمعی که می توان بین این دودسته روایات پیدا کرد این است که محمدبن حنفیه در ابتدا گمان می کند که امامت پس از امام حسین (ع) به او می رسد اما پس از احتجاج امام زین العابدین (ع) با او به امامت ایشان معتقد می شود و تا آخر بر همین اعتقاد باقی می ماند چنانچه در نقل آمده است :

قَالَ الصَّادِقُ (ع) : مَا مَاتَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَنَفِیَّةِ حَتَّى أَقَرَّ لِعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ (ع) ‏(کمال الدین و تمام النعمة، ج1، ص36)   

 

·                    قیام مختار

قیام مختار در زمان امام سجاد (ع) اتفاق افتاد. شرایط سیاسی اجتماعی دوران امامت امام سجاد(ع) به گونه‌ای بود که برای آن‌حضرت امکان فعالیتهای سیاسی و قیام مسلحانه علیه نظام اموی فراهم نبود و حتی تأیید و حمایت علنی از قیامهای مسلحانه علیه حکومت نیز به مصلحت آن حضرت و پیروانش نبود. حال برای اینکه دانسته شود آیا قیام مختار مورد تأیید ایشان و نیز ائمه بعدی بوده یا نه، برخی از روایات ذکر می‌شود:

1- عمر‌بن‌علی، فرزند امام سجاد(ع) می‌گوید: وقتی مختار، سر بریده ابن‌زیاد و عمر سعد را به نزد امام سجاد(ع) فرستاد، حضرت به سجده افتادند و در سجده شکر، خدا را سپاس گفتند؛

رجال الکشی مُحَمَّدُ بْنُ مَسْعُودٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی عَلِیٍّ عَنْ خَالِدِ بْنِ یَزِیدَ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ زَیْدٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ أَنَّ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ ع لَمَّا أُتِیَ بِرَأْسِ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ زِیَادٍ وَ رَأْسِ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ خَرَّ سَاجِداً وَ قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَدْرَکَ لِی ثَأْرِی مِنْ أَعْدَائِی وَ جَزَى الْمُخْتَارَ خَیْرا (بحار الأنوار، ج‏45،ص344)  

 

2- روایت دوم از سدیر، یکی از یاران امام باقر(ع) نقل شده است:

رجال الکشی حَمْدَوَیْهِ عَنْ یَعْقُوبَ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْمُثَنَّى عَنْ سَدِیرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (ع) قَالَ: لَا تَسُبُّوا الْمُخْتَارَ فَإِنَّهُ قَدْ قَتَلَ قَتَلَتَنَا وَ طَلَبَ بِثَأْرِنَا وَ زَوَّجَ أَرَامِلَنَا وَ قَسَّمَ فِینَا الْمَالَ عَلَى الْعُسْرَة (بحار الأنوار، ج‏45، ص343)  

3- رجال الکشی مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ وَ عُثْمَانُ بْنُ حَامِدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَزْدَادَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ مُوسَى بْنِ یَسَارٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الزُّبَیْرِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ شَرِیکٍ قَالَ : دَخَلْنَا عَلَى أَبِی جَعْفَرٍ (ع) یَوْمَ النَّحْرِ وَ هُوَ مُتَّکِئٌ وَ قَالَ أَرْسِلْ إِلَى الْحَلَّاقِ فَقَعَدْتُ بَیْنَ یَدَیْهِ إِذْ دَخَلَ عَلَیْهِ شَیْخٌ مِنْ أَهْلِ الْکُوفَةِ فَتَنَاوَلَ یَدَهُ لِیُقَبِّلَهَا فَمَنَعَهُ ثُمَّ قَالَ مَنْ أَنْتَ قَالَ أَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَکَمُ بْنُ الْمُخْتَارِ بْنِ أَبِی عُبَیْدٍ الثَّقَفِیُّ وَ کَانَ مُتَبَاعِداً مِنْ أَبِی جَعْفَرٍ (ع) فَمَدَّ یَدَهُ إِلَیْهِ حَتَّى کَادَ یُقْعِدُهُ فِی حَجْرِهِ بَعْدَ مَنْعِهِ یَدَهُثُمَّ قَالَ أَصْلَحَکَ اللَّهُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ أَکْثَرُوا فِی أَبِی وَ قَالُوا وَ الْقَوْلُ وَ اللَّهِ قَوْلُکَ قَالَ وَ أَیَّ شَیْ‏ءٍ یَقُولُونَ قَالَ یَقُولُونَ کَذَّابٌ وَ لَا تَأْمُرُنِی بِشَیْ‏ءٍ إِلَّا قَبِلْتُهُ فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ أَخْبَرَنِی أَبِی وَ اللَّهِ أَنَّ مَهْرَ أُمِّی کَانَ مِمَّا بَعَثَ بِهِ الْمُخْتَارُ أَ وَ لَمْ یَبْنِ دُورَنَا وَ قَتَلَ قَاتِلِینَا وَ طَلَبَ بِدِمَائِنَا فَرَحِمَهُ اللَّهُ وَ أَخْبَرَنِی وَ اللَّهِ أَبِی أَنَّهُ کَان لَیَسْمُرُ عِنْدَ فَاطِمَةَ بِنْتِ عَلِیٍّ یُمَهِّدُهَا الْفِرَاشَ وَ یُثْنِی لَهَا الْوَسَائِدَ وَ مِنْهَا أَصَابَ الْحَدِیثَ رَحِمَ اللَّهُ أَبَاکَ رَحِمَ اللَّهُ أَبَاکَ مَا تَرَکَ لَنَا حَقّاً عِنْدَ أَحَدٍ إِلَّا طَلَبَهُ قَتَلَ قَتَلَتَنَا وَ طَلَبَ بِدِمَائِنَا (بحارالانوار، ج‏45، ص343)

اما باید گفت در این روایت نکاتی وجود دارد که قابل دقت و تأمل است:

الف) بر فرض صحت سند روایت، در متن روایت آمده که مَهر مادر امام باقر(ع) را مختار پرداخته است. حال باید بگوییم:

 بنابر روایات، ولادت آن حضرت در سال 57ق (الارشاد، شیخ مفید، ج2، ص158) بوده و آن‌حضرت جدشان امام حسین(ع) را هم درک کرده و با ایشان در کربلا حضور داشته‌است. در اینصورت اینکه مَهر مادر امام باقر(ع) از پول مختار باشد، در حالیکه مختار در سال 65ق قیام کرده است، بعید به نظر می رسد. چراکه ظاهراً حین ازدواج مهر پرداخت شده است. اگر ازدواج مادر امام باقر (ع) را که موجب تولد حضرت گردیده است را تنها چند ماه قبل از تولد ایشان بدانیم، در نتیجه این ازدواج 9 سال قبل از قیام مختار بوده است.

ب) با توجه به فروتنی و تواضع حضرت آیا سزاوار است که امام برای نشان دادن احساسات و علاقه خود پیرمردی را به طرف خود بکشاند؟

ج) فاطمه، دختر امام علی(ع)، نسبت به مختار نامحرم بوده است، بنابراین آیا در شأن آن بزرگوار است که با یک مرد غریبه و نامحرم خلوت کنند و شب تا صبح برای او حدیث بگویند؟ مگر در بیت علوی مردی وجود نداشته که مختار از او حدیث بشنود؟

د) در منابع تاریخی خانه سازی مختار برای اهل بیت (ع) تأیید نمی شود. صرفاً آمده است مختار خانه‌های چند تن از قاتلان امام حسین(ع) را که فرار کرده بودند، خراب کرد، از جمله خانه محمد‌بن‌اشعث، و از مصالح آن، خانه حجربن‌عدی را که معاویه خراب کرده بود، بازسازی کرد. (مقتل الحسین، اخطب خوارزمی، ص202)

بنابراین احتمال جعلی بودن روایت زیاد است.

4- مختار پس از آنکه دعوت خود را در کوفه علنی ساخت، گروهی از کوفیان ـ که در رأس آنها افرادی چون عبدالرحمان‌بن‌شریح، سعید‌بن‌منقذ، سعر‌بن‌ابی‌سعر، اسود‌بن‌جراد کندی و قدامه‌بن‌مالک بودند ـ در پاسخ به ندای او دچار تردید شدند. سرانجام آنان تصمیم گرفتند هیأتی را به ریاست عبدالرحمان‌بن‌شریح به دیدار ابن‌حنفیه بفرستند تا جریان را با وی در میان گذارند.  هیأت به طور بسیار سرّی در مدینه با محمد حنفیه ملاقات می‌کند و مسئله را مطرح می‌نماید. ایشان پس از شنیدن سخنان هیأت و گفتن سخنانی، در پایان می‌گوید

قوموا بنا إلى إمامی و إمامکم علی بن الحسین‏(بحار الأنوار،  ج‏45، ص365)   

محمد بن حنفیه آنان را مخفیانه به حضور امام سجاد(ع) می‌برد و وقتی گزارش محمد حنفیه تمام می‌شود، آن‌حضرت می‌فرماید:

یا عم لو أن عبدا زنجیا تعصب لنا أهل البیت لوجب على الناس موازرته و قد ولیتک هذا الأمر فاصنع ما شئت (همان)

ای عمو، اگر برده‌ای زنگی هم به پشتیبانی از ما اهل‌بیت(ع) قیام کند، حمایت از او بر مردم لازم است و در این مورد، من به شما ولایت دادم، هر طور صلاح می‌دانی عمل کن. در ادامه روایت آمده که آنها به یکدیگر می‌گفتند: زین‌العابدین و محمد‌بن‌حنفیه به ما اجازه دادند .

اگر بتوان دو روایت اول را به گونه ای توجیه کرد که دلالتی بر تأیید قیام مختار قبل از قیام ندارد، اما نمی توان از این روایت به راحتی عبور کرد مخصوصاً اینکه قبل از قیام است و حضار نیز صرفاً برای اذن خواهی از حضرت نزد او آمده اند.


روایاتی نیز وجود دارند که بر ذم مختار دلالت می‌کنند. به این روایت بنگرید:

1- رجال الکشی مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ وَ عُثْمَانُ بْنُ حَامِدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَزْدَادَ الرَّازِیِّ عَنِ ابْنِ أَبِی الْخَطَّابِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ الْمُزَخْرَفِ عَنْ حَبِیبٍ الْخَثْعَمِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ : کَانَ الْمُخْتَارُ یَکْذِبُ عَلَى عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ (ع) (بحار الأنوار، ج‏45،ص343)

آیت‌الله خویی در رد این روایت می‌گوید:

این روایت از نظر سند جداً ضعیف است، زیرا حبیب، راوی این حدیث، مجهول‌الحال است.(معجم رجال الحدیث، ج18، ص96)

عالمان رجال روایات دیگری نیز که در ذم مختار آمده، یا از حیث سند ضعیف دانسته‌اند و یا با توجه به ضربات مهلکی که مختار به امویان و زبیریان وارد کرد، ساخته و پرداخته علمای عامه و زبیریان دانسته‌اند و یا آنها را حمل بر تقیه امام گرفته‌اند.

به عنوان نتیجه بحث باید گفت: مختار از این حیث که توانست قاتلان امام حسین(ع) را به سزای عملشان برساند و دل اهل‌بیت(ع) و در رأس آنها امام سجاد(ع) را خشنود کند، مورد تأیید و درخور دعا و طلب خیر و رحمت آن‌حضرت است. اما اینکه آیا اصل قیام وی در آن شرایط، مورد تأیید امام سجاد(ع) بوده باشد به ‌گونه ای که قیام او به دستور و اشراف امام سجاد(ع) باشد، مطلبی است که نمی‌توان از روایات به دست آورد. از طرفی هم با توجه به اقداماتی که مختار برای خشنودی آنان انجام داد، بعید است که آن حضرت در حق وی گفته باشد او کذاب و دروغگوست .


زیدیه

·        معرفی اجمالی

«زیدیه» پیروان زید شهید، فرزند امام سجاد (ع) مى باشند. زید سال121 هجرى بر خلیفه اموى، هشام بن عبدالملک قیام کرد و گروهى با او بیعت کردند و در جنگى که در شهر کوفه میان او و افراد خلیفه درگرفت کشته شد.

وى پیش پیروان خود امام پنجم از امامان اهل بیت (ع) شمرده مى شود و پس از وى فرزندش «یحیى بن زید» که بر خلیفه اموى ولید بن یزید قیام کرده و کشته شد، به جاى وى نشست و پس از وى محمد بن عبداللّه و ابراهیم بن عبداللّه که بر خلیفه عباسى، منصور دوانقى شوریده و کشته گردیدند، براى امامت برگزیده شدند. پس از آن تا زمانى امور زیدیه غیر منظم بود تا « ناصر اطروش» -که از اعقاب برادر زید بود- در خراسان ظهور کرد و در اثر تعقیب حکومت محل از آنجا فرار کرده به سوى مازندران -که هنوز اهالى آن اسلام نپذیرفته بودند- رفت و پس از سیزده سال دعوت، جمع کثیرى را مسلمان کرده به مذهب زیدیه درآورد، سپس به دستیارى آنان ناحیه طبرستان را مسخر ساخته و به امامت پرداخت و پس از وى اعقاب او تا مدتى در آن سامان امامت کردند.

به عقیده زیدیه هر فاطمى نژاد، عالم زاهد شجاع، سخى که به عنوان قیام به حق خروج کند مى تواند امام باشد. «زیدیه» در ابتداى حال ، مانند خود زید دو خلیفه اول (ابوبکر و عمر) را جزو ائمه مى شمردند ولى پس از چندى، جمعى از ایشان نام دو خلیفه را از فهرست ائمه برداشتند و از على (ع) شروع کردند.

در مورد فرقه زیدیه و شخصیت زید بن علی(ع) سئوالات بسیاری وجود دارد که منشاء مطالعات و تحقیقات بسیاری واقع شده است از جمله اینکه :

آیا شخصیت زید مورد تأیید امامان(ع) بوده است؟

آیا زید خود ادعای امامت داشته و یا عده ایی بعد از حیات او، او را امام دانسته اند؟

آیا قیام زید مورد تأیید امام (ع) بوده و یا مورد نهی حضرت و اقع گشته است؟

پاسخ به این سئوالات می تواند کمک شایانی به موضوع این تحقیق - یعنی موضع امامان(ع) در برابر فرق- بنماید از اینرو به اختصار به هریک از سئوالات پاسخ می دهیم :

 

·                    شخصیت زید بن علی (ع)

شخصیت زید بن علی بن حسین (ع) بسیار خوب و مثبت توصیف شده و مورد مدح امامان (ع) نیز بوده تا آنجا که حدود 25 روایت در مدح شخصیت زید از امامان معصوم(ع) روایت شده است. (بحث ملل و نحل ، استادی، ص29)

از جمله این روایات می توان به این مورد اشاره کرد :

1- عیون أخبار الرضا علیه السلام الْمُکَتِّبُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى الصَّوْلِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَزِیدَ النَّحْوِیِّ عَنِ ابْنِ أَبِی عُبْدُونٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ:  لَمَّا حُمِلَ زَیْدُ بْنُ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ إِلَى الْمَأْمُونِ وَ قَدْ کَانَ خَرَجَ بِالْبَصْرَةِ وَ أَحْرَقَ دُورَ وُلْدِ الْعَبَّاسِ وَهَبَ الْمَأْمُونُ جُرْمَهُ لِأَخِیهِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا (ع) وَ قَالَ لَهُ یَا أَبَا الْحَسَنِ لَئِنْ خَرَجَ أَخُوکَ وَ فَعَلَ مَا فَعَلَ لَقَدْ خَرَجَ قَبْلَهُ زَیْدُ بْنُ عَلِیٍّ فَقُتِلَ وَ لَوْ لَا مَکَانُکَ مِنِّی لَقَتَلْتُهُ فَلَیْسَ مَا أَتَاهُ بِصَغِیرٍ، فَقَالَ الرِّضَا (ع) یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ لَا تَقِسْ أَخِی زَیْداً إِلَى زَیْدِ بْنِ عَلِیٍّ (ع) فَإِنَّهُ کَانَ مِنْ عُلَمَاءِ آلِ مُحَمَّدٍ غَضِبَ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَجَاهَدَ أَعْدَاءَهُ حَتَّى قُتِلَ فِی سَبِیلِهِ وَ لَقَدْ حَدَّثَنِی أَبِی مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ (ع) أَنَّهُ سَمِعَ أَبَاهُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ یَقُولُ رَحِمَ اللَّهُ عَمِّی زَیْداً إِنَّهُ دَعَا إِلَى الرِّضَا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ وَ لَوْ ظَفِرَ لَوَفَى بِمَا دَعَا إِلَیْهِ وَ قَدِ اسْتَشَارَنِی فِی خُرُوجِهِ فَقُلْتُ لَهُ یَا عَمِّ إِنْ رَضِیتَ أَنْ تَکُونَ الْمَقْتُولَ الْمَصْلُوبَ بِالْکُنَاسَةِ فَشَأْنَکَ فَلَمَّا وَلَّى قَالَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ وَیْلٌ لِمَنْ سَمِعَ وَاعِیَتُهُ فَلَمْ یُجِبْهُ فَقَالَ الْمَأْمُونُ یَا أَبَا الْحَسَنِ أَ لَیْسَ قَدْ جَاءَ فِیمَنِ ادَّعَى الْإِمَامَةَ بِغَیْرِ حَقِّهَا مَا جَاءَ فَقَالَ الرِّضَا (ع)‏ إِنَّ زَیْدَ بْنَ عَلِیٍّ (ع) لَمْ یَدَّعِ مَا لَیْسَ لَهُ بِحَقٍّ وَ إِنَّهُ کَانَ أَتْقَى لِلَّهِ مِنْ ذَاکَ إِنَّهُ قَالَ: « أَدْعُوکُمْ إِلَى الرِّضَا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ» وَ إِنَّمَا جَاءَ مَا جَاءَ فِیمَنْ یَدَّعِی أَنَّ اللَّهَ نَصَّ عَلَیْهِ ثُمَّ یَدْعُو إِلَى غَیْرِ دِینِ اللَّهِ وَ یَضِلُّ عَنْ سَبِیلِهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ کَانَ زَیْدٌ وَ اللَّهِ مِمَّنْ خُوطِبَ بِهَذِهِ الْآیَةِ « وَ جاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباکُمْ » (بحار الأنوار ، ج46، ص: 175)

2- عیون أخبار الرضا علیه السلام الْقَطَّانُ عَنِ السُّکَّرِیِّ عَنِ الْجَوْهَرِیِّ عَنِ ابْنِ عُمَارَةَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَمْرِو بْنِ خَالِدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سَیَابَةَ قَالَ خَرَجْنَا وَ نَحْنُ سَبْعَةُ نَفَرٍ فَأَتَیْنَا الْمَدِینَةَ فَدَخَلْنَا عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) فَقَالَ : أَ عِنْدَکُمْ خَبَرُ عَمِّی زَیْدٍ فَقُلْنَا قَدْ خَرَجَ أَوْ هُوَ خَارِجٌ قَالَ فَإِنْ أَتَاکُمْ خَبَرٌ فَأَخْبِرُونِی فَمَکَثْنَا أَیَّاماً فَأَتَى رَسُولُ بَسَّامٍ الصَّیْرَفِیِّ بِکِتَابٍ فِیهِ أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ زَیْداً خَرَجَ یَوْمَ الْأَرْبِعَاءِ غُرَّةَ صَفَرٍ فَمَکَثَ الْأَرْبِعَاءَ وَ الْخَمِیسَ وَ قُتِلَ یَوْمَ الْجُمُعَةِ وَ قُتِلَ مَعَهُ فُلَانٌ وَ فُلَانٌ فَدَخَلْنَا عَلَى الصَّادِقِ (ع) وَ دَفَعْنَا إِلَیْهِ الْکِتَابَ فَقَرَأَ وَ بَکَى ثُمَّ قَالَ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ عِنْدَ اللَّهِ أَحْتَسِبُ عَمِّی إِنَّهُ کَانَ نِعْمَ الْعَمُّ إِنَّ عَمِّی کَانَ رَجُلًا لِدُنْیَانَا وَ آخِرَتِنَا مَضَى وَ اللَّهِ عَمِّی شَهِیداً کَشُهَدَاءَ اسْتُشْهِدُوا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلِیٍّ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِم (بحار الأنوار ، ج‏46، ص:155)

ظاهرا سوال در مورد شخصیت زید در زمان امامان (ع) نیز مطرح بوده است. از امام رضا (ع) از زید مصلوب سوال کردند:  

3- الکافی عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِی هَاشِمٍ الْجَعْفَرِیِّ قَالَ : سَأَلْتُ الرِّضَا (ع) عَنِ الْمَصْلُوبِ فَقَالَ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ جَدِّی (ع) صَلَّى عَلَى عَمِّه (بحار الأنوار ، ج‏46، ص: 155)

البته در کنار این روایات، دسته ای دیگر از روایات شخصیت زید بن علی (ع) را مورد نکوهش قرار می دهند:

4- رجال الکشی حَمْدَوَیْهِ عَنِ الْیَقْطِینِیِّ عَنْ یُونُسَ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ عَبْدِ الْخَالِقِ قَالَ قِیلَ لِمُؤْمِنِ الطَّاقِ مَا الَّذِی جَرَى بَیْنَکَ وَ بَیْنَ زَیْدِ بْنِ عَلِیٍّ  فِی مَحْضَرِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ : قَالَ زَیْدُ بْنُ عَلِیٍّ یَا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ بَلَغَنِی أَنَّکَ تَزْعُمُ أَنَّ فِی آلِ مُحَمَّدٍ إِمَاماً مُفْتَرَضَ الطَّاعَةِ قَالَ قُلْتُ نَعَمْ وَ کَانَ أَبُوکَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ أَحَدَهُمْ فَقَالَ وَ کَیْفَ وَ قَدْ کَانَ یُؤْتَى بِلُقْمَةٍ وَ هِیَ حَارَّةٌ فَیُبَرِّدُهَا بِیَدِهِ ثُمَّ یُلْقِمُنِیهَا أَ فَتَرَى أَنَّهُ کَانَ یُشْفِقُ عَلَیَّ مِنْ حَرِّ اللُّقْمَةِ وَ لَا یُشْفِقُ عَلَیَّ مِنْ حَرِّ النَّارِ قَالَ قُلْتُ لَهُ کَرِهَ أَنْ یُخْبِرَکَ فَتَکْفُرَ وَ لَا یَکُونَ لَهُ فِیکَ الشَّفَاعَةُ وَ لَا فِیکَ الْمَشِیئَةُ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع)أَخَذْتَهُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ فَمَا تَرَکْتَ لَهُ مَخْرَجاً (بحار الأنوار ، ج‏46، ص:155)

از این روایت برداشت می شود که احتجاج مومن الطاق مورد تأیید حضرت (ع) واقع شده است.

 اما روایات دسته اول از لحاظ سندی و دلالت و همچنین تعداد احادیث ترجیح دارند. در خصوص جمع بندی این روایات علامه مجلسی در بحار آورده اند:

« ثم اعلم أن الأخبار اختلفت و تعارضت فی أحوال زید و أضرابه کما عرفت لکن الأخبار الدالة على جلالة زید و مدحه و عدم کونه مدعیا لغیر الحق أکثر و قد حکم أکثر الأصحاب بعلو شأنه فالمناسب حسن الظن به و عدم القدح فیه بل عدم التعرض لأمثاله من أولاد المعصومین (ع) إلا من ثبت من قبل الأئمة (ع) الحکم بکفرهم و لزوم التبری عنهم.» (بحار الأنوار، ج‏46، ص:155)

علاوه بر علامه مجلسی (ره) می توان به بسیاری از علمای شیعه اشاره کرد که از زید جز به خوبی یاد نکرده اند، از جمله:

 شیخ مفید در الإرشاد، خزار قمی در کفایة الأثر، شهید أول در القواعد ، شیخ محمد بن شیخ صاحب المعالم در شرح الاستبصار، استر ابادی در رجال خود ، میرزا عبد الله اصبهانی در ریاض العلماء ، شیخ حر عاملی در خاتمة الوسائل، سید محمد جد آیة الله بحر العلوم در رسالتش ، شیخ نوری در خاتمة المستدرک وشیخ مامقانی در تنقیح المقال. (زید الشهید والشیعة الإمامیة الإثنی عشریة ، الشیخ عبد الحسین الأمینی)

 

·                    ادعای امامت توسط زید

قضاوت در این مورد نیز به آسانی ممکن نیست چرا که روایات متعددی در تقویت هردو احتمال وجود دارد اما احتمالی که قویتر به نظر می رسد این است که زید به امامت امام صادق (ع) اعتقاد داشته و هیچگاه خود را امام نمی دانسته است . بعضی از روایات دلالت قطعی و نص بر این ادعا دارند از آن جمله :

 

 1- کفایة الأثر أَبُو عَلِیٍّ أَحْمَدُ بْنُ سُلَیْمَانَ عَنْ أَبِی عَلِیِّ بْنِ هَمَّامٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ الْعَمِّیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى زَیْدِ بْنِ عَلِیٍّ (ع) فَقُلْتُ : إِنَّ قَوْماً یَزْعُمُونَ أَنَّکَ صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ، قَالَ لَا وَ لَکِنِّی مِنَ الْعِتْرَةِ قُلْتُ فَمَنْ یَلِی هَذَا الْأَمْرَ بَعْدَکُمْ قَالَ: سَبْعَةٌ مِنَ الْخُلَفَاءِ وَ الْمَهْدِیُّ مِنْهُمْ ، قَالَ ابْنُ مُسْلِمٍ ثُمَّ دَخَلْتُ عَلَى الْبَاقِرِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ (ع) فَأَخْبَرْتُهُ بِذَلِکَ فَقَالَ صَدَقَ أَخِی زَیْدٌ صَدَقَ أَخِی زَیْد ٌ سَیَلِی هَذَا الْأَمْرَ بَعْدِی سَبْعَةٌ مِنَ الْأَوْصِیَاءِ وَ الْمَهْدِیُّ مِنْهُمْ ..الخبر ( بحار الأنوار، ج46 ، ص200)

 

2- عیون أخبار الرضا علیه السلام الْمُکَتِّبُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى الصَّوْلِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَزِیدَ النَّحْوِیِّ عَنِ ابْنِ أَبِی عُبْدُونٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ لَمَّا حُمِلَ زَیْدُ بْنُ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ إِلَى الْمَأْمُونِ- وَ قَدْ کَانَ خَرَجَ بِالْبَصْرَةِ وَ أَحْرَقَ دُورَ وُلْدِ الْعَبَّاسِ- وَهَبَ الْمَأْمُونُ جُرْمَهُ لِأَخِیهِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا ع- وَ قَالَ لَهُ یَا أَبَا الْحَسَنِ لَئِنْ خَرَجَ أَخُوکَ وَ فَعَلَ مَا فَعَلَ- لَقَدْ خَرَجَ قَبْلَهُ زَیْدُ بْنُ عَلِیٍّ فَقُتِلَ- وَ لَوْ لَا مَکَانُکَ مِنِّی لَقَتَلْتُهُ فَلَیْسَ مَا أَتَاهُ بِصَغِیرٍ- فَقَالَ الرِّضَا (ع) : یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ لَا تَقِسْ أَخِی زَیْداً إِلَى زَیْدِ بْنِ عَلِیٍّ ع فَإِنَّهُ کَانَ مِنْ عُلَمَاءِ آلِ مُحَمَّدٍ غَضِبَ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَجَاهَدَ أَعْدَاءَهُ حَتَّى قُتِلَ فِی سَبِیلِهِ وَ لَقَدْ حَدَّثَنِی أَبِی مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ (ع) أَنَّهُ سَمِعَ أَبَاهُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ یَقُولُ رَحِمَ اللَّهُ عَمِّی زَیْداً إِنَّهُ دَعَا إِلَى الرِّضَا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ وَ لَوْ ظَفِرَ لَوَفَى بِمَا دَعَا إِلَیْه وَ قَدِ اسْتَشَارَنِی فِی خُرُوجِهِ فَقُلْتُ لَهُ یَا عَمِّ إِنْ رَضِیتَ أَنْ تَکُونَ الْمَقْتُولَ الْمَصْلُوبَ بِالْکُنَاسَةِ فَشَأْنَکَ- فَلَمَّا وَلَّى قَالَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ وَیْلٌ لِمَنْ سَمِعَ وَاعِیَتُهُ فَلَمْ یُجِبْه فَقَالَ الْمَأْمُونُ یَا أَبَا الْحَسَنِ أَ لَیْسَ قَدْ جَاءَ فِیمَنِ ادَّعَى الْإِمَامَةَ بِغَیْرِ حَقِّهَا مَا جَاءَ فَقَالَ الرِّضَا ع‏ إِنَّ زَیْدَ بْنَ عَلِیٍّ (ع) لَمْ یَدَّعِ مَا لَیْسَ لَهُ بِحَقٍّ وَ إِنَّهُ کَانَ أَتْقَى لِلَّهِ مِنْ ذَاکَ إِنَّهُ قَالَ أَدْعُوکُمْ إِلَى الرِّضَا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ وَ إِنَّمَا جَاءَ مَا جَاءَ فِیمَنْ یَدَّعِی أَنَّ اللَّهَ نَصَّ عَلَیْهِ ثُمَّ یَدْعُو إِلَى غَیْرِ دِینِ اللَّهِ وَ یَضِلُّ عَنْ سَبِیلِهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ کَانَ زَیْدٌ وَ اللَّهِ مِمَّنْ خُوطِبَ بِهَذِهِ الْآیَةِ : « وَ جاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباکُمْ »  (بحار الأنوار ، ج46، ص: 175)

 

دسته دوم روایت اشاره به این دارند که زید کسی را به امامت قبول داشته که قیام کند و یا حتی خود را امام می دانسته است :

3-  کِتَابُ مُقْتَضَبِ الْأَثَرِ فِی النَّصِّ عَلَى الِاثْنَیْ عَشَرَ، لِابْنِ عَیَّاشٍ عَنْ عَبْدِ الصَّمَدِ ابْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُوسَى عَنْ دَاوُدَ الرَّقِّیِّ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ (ع) فَقَالَ: مَا الَّذِی أَبْطَأَ بِکَ عَنَّا یَا دَاوُدُ فَقُلْتُ حَاجَةٌ عَرَضَتْ لِی بِالْکُوفَةِ هِیَ الَّتِی أَبْطَأَتْ بِی عَنْکَ جُعِلْتُ فِدَاکَ فَقَالَ لِی مَا ذَا رَأَیْتَ بِهَا قُلْتُ رَأَیْتُ عَمَّکَ زَیْداً عَلَى فَرَسٍ ذَنُوبٍ قَدْ تَقَلَّدَ مُصْحَفاً وَ قَدْ حَفَّ بِهِ فُقَهَاءُ الْکُوفَةِ وَ هُوَ یَقُولُ یَا أَهْلَ الْکُوفَةِ إِنِّی الْعَلَمُ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ اللَّهِ تَعَالَى قَدْ عَرَفْتُ مَا فِی کِتَابِ اللَّهِ مِنْ نَاسِخِهِ وَ مَنْسُوخِهِ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ یَا سَمَاعَةَ بْنَ مِهْرَانَ ائْتِنِی بِتِلْکَ الصَّحِیفَةِ فَأَتَاهُ بِصَحِیفَةٍ بَیْضَاءَ فَدَفَعَهَا إِلَیَّ وَ قَالَ لِی اقْرَأْ هَذِهِ بِمَا أُخْرِجَ إِلَیْنَا أَهْلَ الْبَیْتِ یَرِثُهُ کَابِرٌ عَنْ کَابِرٍ مِنْ لَدُنْ رَسُولِ اللَّهِ (ص) فَقَرَأْتُهَا فَإِذَا فِیهَا سَطْرَانِ السَّطْرُ الْأَوَّلُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ السَّطْرُ الثَّانِی إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً فِی کِتابِ اللَّهِ یَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ مِنْها أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ  عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ وَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ وَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ وَ عَلِیُّ بْنُ مُوسَى وَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ وَ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ وَ الْخَلَفُ مِنْهُمُ الْحُجَّةُ لِلَّهِ ثُمَّ قَالَ لِی یَا دَاوُدُ أَ تَدْرِی أَیْنَ کَانَ وَ مَتَى کَانَ مَکْتُوباً قُلْتُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ اللَّهُ أَعْلَمُ وَ رَسُولُهُ وَ أَنْتُمْ قَالَ قَبْلَ أَنْ یُخْلَقَ آدَمُ بِأَلْفَیْ عَامٍ فَأَیْنَ یُتَاهُ بِزَیْدٍ وَ یُذْهَبُ بِهِ إِنَّ أَشَدَّ النَّاسِ لَنَا عَدَاوَةً وَ حَسَداً الْأَقْرَبُ إِلَیْنَا فَالْأَقْرَب (بحار الأنوار، ج‏46، ص:155)

این روایت با مضامینی عالی دلالت واضحی بر این دارد که زید مردم را به خود دعوت می کرده است تا آنجا که خود را واسطه خلق و خالق و عالم به کتاب خدا معرفی می کند.

 4- رجال الکشی ابْنُ قُتَیْبَةَ عَنِ الْفَضْلِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ عَنْ بَکَّارِ بْنِ أَبِی بَکْرٍ الْحَضْرَمِیِّ قَالَ : دَخَلَ أَبُو بَکْرٍ وَ عَلْقَمَةُ عَلَى زَیْدِ بْنِ عَلِیٍّ (ع) وَ کَانَ عَلْقَمَةُ أَکْبَرَ مِنْ أَبِی فَجَلَسَ أَحَدُهُمَا عَنْ یَمِینِهِ وَ الْآخَرُ عَنْ یَسَارِهِ وَ کَانَ بَلَغَهُمَا أَنَّهُ قَالَ لَیْسَ الْإِمَامُ مِنَّا مَنْ أَرْخَى عَلَیْهِ سِتْرَهُ إِنَّمَا الْإِمَامُ مَنْ شَهَرَ سَیْفَهُ فَقَالَ لَهُ أَبُو بَکْرٍ وَ کَانَ أَجْرَأَهُمَا یَا أَبَا الْحُسَیْنِ أَخْبِرْنِی عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ (ع) أَ کَانَ إِمَاماً وَ هُوَ مُرْخٍ عَلَیْهِ سِتْرَهُ أَوْ لَمْ یَکُنْ إِمَاماً حَتَّى خَرَجَ وَ شَهَرَ سَیْفَهُ قَالَ وَ کَانَ زَیْدٌ یُبْصِرُ الْکَلَامَ قَالَ فَسَکَتَ فَلَمْ یُجِبْهُ فَرَدَّ عَلَیْهِ الْکَلَامَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ کُلَّ ذَلِکَ لَا یُجِیبُهُ بِشَیْ‏ءٍ فَقَالَ لَهُ أَبُو بَکْرٍ إِنْ کَانَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ إِمَاماً فَقَدْ یَجُوزُ أَنْ یَکُونَ بَعْدَهُ إِمَامٌ مُرْخٍ عَلَیْهِ سِتْرَهُ وَ إِنْ کَانَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ (ع) لَمْ یَکُنْ إِمَاماً وَ هُوَ مُرْخٍ عَلَیْهِ سِتْرَهُ فَأَنْتَ مَا جَاءَ بِکَ هَاهُنَا قَالَ فَطَلَبَ أَبِی عَلْقَمَةَ أَنْ یُکَفَّ عَنْهُ فَکَفَّ عَنْه . (بحار الأنوار ، ج‏46 ، ص:155)

از این روایت برداشت می شود که زید به این مطلب که فردی امام است که قیام کند- إِنَّمَا الْإِمَامُ مَنْ شَهَرَ سَیْفَهُ - ، اعتقاد داشته است و ابوبکر و علقمه سعی در محاجه با او را دارند . هرچند ممکن است از این روایت اینگونه برداشت نشود که زید خود را امام می دانسته است وصرفاً اعتقاد داشته که «امام» می بایست چنین خصوصیتی داشته باشد فارق از اینکه مصداق آن کیست، اما در هرصورت بیانگر اعتقاد ناصواب او در مورد امامت است. این روایت با دو سند دیگر هم نقل گردیده است.

5- الکافی مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ الْجَارُودِ عَنْ مُوسَى بْنِ بَکْرِ بْنِ دَأْبٍ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع: أَنَّ زَیْدَ بْنَ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ دَخَلَ عَلَى أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ وَ مَعَهُ کُتُبٌ مِنْ أَهْلِ الْکُوفَةِ یَدْعُونَهُ فِیهَا إِلَى أَنْفُسِهِمْ وَ یُخْبِرُونَهُ بِاجْتِمَاعِهِمْ وَ یَأْمُرُونَهُ بِالْخُرُوجِ فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ (ع) هَذِهِ الْکُتُبُ ابْتِدَاءٌ مِنْهُمْ أَوْ جَوَابُ مَا کَتَبْتَ بِهِ إِلَیْهِمْ وَ دَعَوْتَهُمْ إِلَیْهِ فَقَالَ بَلِ ابْتِدَاءٌ مِنَ الْقَوْمِ لِمَعْرِفَتِهِمْ بِحَقِّنَا وَ بِقَرَابَتِنَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَ لِمَا یَجِدُونَ فِی کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ وُجُوبِ مَوَدَّتِنَا وَ فَرْضِ طَاعَتِنَا وَ لِمَا نَحْنُ فِیهِ مِنَ الضِّیقِ وَ الضَّنْکِ وَ الْبَلَاءِ فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ (ع) إِنَّ الطَّاعَةَ مَفْرُوضَةٌ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سُنَّةٌ أَمْضَاهَا فِی الْأَوَّلِینَ وَ کَذَلِکَ یُجْرِیهَا فِی الْآخِرِینَ وَ الطَّاعَةُ لِوَاحِدٍ مِنَّا وَ الْمَوَدَّةُ لِلْجَمِیعِ.. الخبر. (بحار الأنوار، ج‏46، ص:155)

از این کلام زید ( بَلِ ابْتِدَاءٌ مِنَ الْقَوْمِ لِمَعْرِفَتِهِمْ بِحَقِّنَا وَ بِقَرَابَتِنَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَ لِمَا یَجِدُونَ فِی کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ وُجُوبِ مَوَدَّتِنَا وَ فَرْضِ طَاعَتِنَا وَ لِمَا نَحْنُ فِیهِ مِنَ الضِّیقِ وَ الضَّنْکِ وَ الْبَلَاءِ ) برداشت می شود که زید خود را مفترض الطاعه می دانسته است. هرچند هنوز مجال برای فرق گذاشتن بین این مطلب و ادعای امامت وجود دارد . در ادامه روایت و فرمایش امام (ع) آمده است: ( أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ إِمَامٍ ضَلَّ عَنْ وَقْتِهِ فَکَانَ التَّابِعُ فِیهِ أَعْلَمَ مِنَ الْمَتْبُوعِ ) حضرت (ع) زید را امامی خطاب می کند که گمراه از زمان خود است و پیروانش از او عالم ترند. این مطلب می تواند قرینه ای باشد بر ادعای امامت از سوی زید .

 

·                    موضع امام (ع) در برابر قیام زید

در این موضع نیز دسته ای از روایات وجود دارد که قیام زید را مدح می کند و او را از افضل شهدا می داند که نبی اکرم (ص) خبر شهادت او داده است. اما دسته دیگری از روایات دلالت بر مذمت قیام زید دارند. در این مجال نمونه ای از هر دو دسته روایات آورده سپس سعی در جمع بندی آنها خواهیم کرد . روایاتی که دلالت بر مدح قیام زید دارند:

1- کشف الغمة قَالَ الصَّادِقُ ع لِأَبِی وَلَّادٍ الْکَاهِلِیِّ : رَأَیْتَ عَمِّی زَیْداً قَالَ نَعَمْ رَأَیْتُهُ مَصْلُوباً وَ رَأَیْتُ النَّاسَ بَیْنَ شَامِتٍ حَنِقٍ وَ بَیْنَ مَحْزُونٍ مُحْتَرِقٍ فَقَالَ أَمَّا الْبَاکِی فَمَعَهُ فِی الْجَنَّةِ وَ أَمَّا الشَّامِتُ فَشَرِیکٌ فِی دَمه (بحار الأنوار، ج‏46، ص: 194)

2- « ... فَقَالَ الْمَأْمُونُ یَا أَبَا الْحَسَنِ أَ لَیْسَ قَدْ جَاءَ فِیمَنِ ادَّعَى الْإِمَامَةَ بِغَیْرِ حَقِّهَا مَا جَاءَ فَقَالَ الرِّضَا ع‏ إِنَّ زَیْدَ بْنَ عَلِیٍّ (ع) لَمْ یَدَّعِ مَا لَیْسَ لَهُ بِحَقٍّ وَ إِنَّهُ کَانَ أَتْقَى لِلَّهِ مِنْ ذَاکَ إِنَّهُ قَالَ أَدْعُوکُمْ إِلَى الرِّضَا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ وَ إِنَّمَا جَاءَ مَا جَاءَ فِیمَنْ یَدَّعِی أَنَّ اللَّهَ نَصَّ عَلَیْهِ ثُمَّ یَدْعُو إِلَى غَیْرِ دِینِ اللَّهِ وَ یَضِلُّ عَنْ سَبِیلِهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ کَانَ زَیْدٌ وَ اللَّهِ مِمَّنْ خُوطِبَ بِهَذِهِ الْآیَةِ : «وَ جاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباکُمْ »  (بحار الأنوار ، ج46، ص: 175)

 

3- « بایعوه فهو والله افضلنا وسیدنا » (انساب الاشراف، ج3، ص436؛ تاریخ طبری، ج4، ص207: الکامل، ج3، ص381.)

در برخی از کتب تاریخی نیز آمده که گروهی از شیعیان پیش از قیام زید به محضر امام صادق(ع) رسیدند و نظر آن حضرت را درباره بیعت با زید جویا شدند. امام(ع) فرمودند: با او بیعت کنید، به خدا قسم که بزرگ و سرور ماست.در ادامه همان خبر آمده که روافض این خبر را کتمان کردند.

با دقت در این روایت می‌توان گفت: شکل نقل خبر چنان است که ساختگی بودن آن را نشان می‌دهد،

چرا که اولاً اینکه امام صادق(ع) بفرمایند «فهو افضلنا و سیدنا» بسیار بعید است . چرا به قطع، زید افضل و سید اهل بیت (ع) نبوده است و جاعل حدیث کمی زیاده روی کرده است ! ثانیاً این روایت در هیچ یک از معاجم روایی معتبر یافت نشد. ثالثاً در ادامه خبر آمده که روافض آن را کتمان کرده بودند که جای این سؤال مطرح است که راوی چگونه از چنین خبری مطلع شده است؟! .

البته شبیه به این تعبیر -از جهت افضلنا و سیدنا- در یک روایت دیگر نقل گردیده است:

4- رجال الکشی مُحَمَّدُ بْنُ مَسْعُودٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الشَّاذَانِیِّ عَنِ الْفَضْلِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی یَعْقُوبَ الْمُقْرِی وَ کَانَ مِنْ کِبَارِ الزَّیْدِیَّةِ عَنْ عَمْرِو بْنِ خَالِدٍ وَ کَانَ مِنْ رُؤَسَاءِ الزَّیْدِیَّةِ عَنْ أَبِی الْجَارُودِ وَ کَانَ رَأْسَ الزَّیْدِیَّةِ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی جَعْفَرٍ (ع) جَالِساً إِذْ أَقْبَلَ زَیْدُ بْنُ عَلِیٍّ فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِ أَبُو جَعْفَرٍ (ع) قَالَ هَذَا سَیِّدُ أَهْلِ بَیْتِی وَ الطَّالِبُ بِأَوْتَارِهِم (بحار الأنوار ، ج‏46، ص:155)

شاید در وهله اول به نظر رسد که روایت دوم مؤید و مجبر ضعف روایت اول باشد چرا که در اینجا هم از زید به «سَیِّدُ أَهْلِ بَیْتِی» تعبیر شده است اما با دقت نظر می توان گفت با ضمیمه روایت دوم می توان جاعل حدیث را پیدا کرد! بدین منظور کافی است نگاهی به راویان حدیث انداخت : عمرو بن خالد از روسای زیدیه و ابی جارود ریس زیدیه ! از دو تن از سران زیدیه چه انتظاری می توان داشت؟!

علاوه بر اینکه در روایت اول تعبیر «افضلنا و سیدنا» می باشد که معمولاً معصوم (ع) هنگامیکه ضمیر جمع استفاده می کند مقصود ائمه معصومین (علیهم السلام) است مانند : « بِنَا عُبِدَ اللَّهُ وَ بِنَا عُرِفَ اللَّهُ وَ بِنَا وُحِّدَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى » (الکافی، ج‏1، ص:143) در حالیکه «سَیِّدُ أَهْلِ بَیْتِی» مقصود خانواده حضرت مشتمل بر جمیع فرزندان حضرت می باشد لذا ایندو روایت در دلالت تطابق نداشته و نمی توان به عنوان مؤید از یکدیگر استفاده نمود.

البته این روایت به تعبیر «سَیِّدٌ مِنْ أَهْلِ بَیْتِهِ» (بحار الأنوار ، ج‏46، ص:155) نیز از امالی صدوق در بحار آمده است که در اینصورت اشکال یاد شده در حدیث دوم مرتفع می گردد هرچند در حدیث اول به قوت خود باقی است.

همچنین طبق این روایت در ادامه حضرت می فرمایند «الطَّالِبُ بِأَوْتَارِهِم» یعنی انتقام گیرنده خون آنها، در حالیکه شاید به توان به طور قطع ادعا کرد در جمیع روایاتی که حضرات معصومین (ع) از زید یاد می کنند این تعبیر بدیع است چرا که امامان (ع) قبل از قیام همواره سرانجام نافرجام این قیام را به خود زید و دیگر شیعیان گوشزد می کردند و  بعد از قیام هم - هرچند تعابیری در مدح او و اینکه با نیت خوبی قیام کرد، وجود دارد- اما هیچگاه زید موفق به خونخواهی نشد و در روز سوم قیام کشته شد .

روایاتی که دلالت بر مذمت قیام او دارند :

5- الکافی مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ الْجَارُودِ عَنْ مُوسَى بْنِ بَکْرِ بْنِ دَأْبٍ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع: أَنَّ زَیْدَ بْنَ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ دَخَلَ عَلَى أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ وَ مَعَهُ کُتُبٌ مِنْ أَهْلِ الْکُوفَةِ یَدْعُونَهُ فِیهَا إِلَى أَنْفُسِهِمْ وَ یُخْبِرُونَهُ بِاجْتِمَاعِهِمْ وَ یَأْمُرُونَهُ بِالْخُرُوجِ فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ (ع) ......فَإِنْ کُنْتَ عَلَى بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّکَ وَ یَقِینٍ مِنْ أَمْرِکَ وَ تِبْیَانٍ مِنْ شَأْنِکَ فَشَأْنَکَ وَ إِلَّا فَلَا تَرُومَنَّ أَمْراً أَنْتَ مِنْهُ فِی شَکٍّ وَ شُبْهَةٍ وَ لَا تَتَعَاطَ زَوَالَ مُلْکٍ لَمْ یَنْقَضِ أُکُلُهُ وَ لَمْ یَنْقَطِعْ مَدَاهُ وَ لَمْ یَبْلُغِ الْکِتَابُ أَجَلَهُ فَلَوْ قَدْ بَلَغَ مَدَاهُ وَ انْقَطَعَ أُکُلُهُ وَ بَلَغَ الْکِتَابُ أَجَلَهُ لَانْقَطَعَ الْفَصْلُ وَ تَتَابَعَ النِّظَامُ وَ لَأَعْقَبَ اللَّهُ فِی التَّابِعِ وَ الْمَتْبُوعِ الذُّلَّ وَ الصَّغَارَ أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ إِمَامٍ ضَلَّ عَنْ وَقْتِهِ فَکَانَ التَّابِعُ فِیهِ أَعْلَمَ مِنَ الْمَتْبُوعِ أَ تُرِیدُ یَا أَخِی أَنْ تُحْیِیَ مِلَّةَ قَوْمٍ قَدْ کَفَرُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَ عَصَوْا رَسُولَهُ وَ اتَّبَعُوا أَهْوَاءَهُمْ بِغَیْرِ هُدًى مِنَ اللَّهِ وَ ادَّعَوُا الْخِلَافَةَ بِلَا بُرْهَانٍ مِنَ اللَّهِ وَ لَا عَهْدٍ مِنْ رَسُولِهِ أُعِیذُکَ بِاللَّهِ یَا أَخِی أَنْ تَکُونَ غَداً الْمَصْلُوبَ بِالْکُنَاسَةِ ثُمَّ ارْفَضَّتْ عَیْنَاهُ وَ سَالَتْ دُمُوعُهُ ثُمَّ قَالَ اللَّهُ بَیْنَنَا وَ بَیْنَ مَنْ هَتَکَ سِتْرَنَا وَ جَحَدَنَا حَقَّنَا وَ أَفْشَى سِرَّنَا وَ نَسَبَنَا إِلَى غَیْرِ جَدِّنَا وَ قَالَ فِینَا مَا لَمْ نَقُلْهُ فِی أَنْفُسِنَا (بحار الأنوار، ج‏46، ص:155)

در تعدادی از روایات امام صادق (ع) زید را از فرجام قیامش آگاه می سازد که موفق نشده و به طرز فجیعی کشته خواهد شد. این دسته از روایات دلالت واضحی بر نهی حضرت نداشته و می توان آنرا فقط نوعی إخبار به حساب آورد هرچند خود نوعی نهی ارشادی است. اما روایت فوق بر نهی مولوی دلالت واضحی دارد. علی الخصوص اینکه بخش اعظم روایت در اثبات واجب الطاعه بودن امام است که این مطلب را می فهماند که زید می بایست از او اطاعت کند.

اما نکته ای که در این روایت محل تأمل است این است که امام باقر (ع) در سال 114- و یا 116- هجری به شهادت رسیدند در حالیکه قیام زید در سال121 واقع شد و بین ایندو 7 سال فاصله است .

·                    جمع بندی :

هرچند جمع بندی همه روایات و قضاوت نهایی در خصوص سئوالات مطرح شده کار دشواری است اما به طور ظنی می توان به نتایج زیر دست یافت ؛

 زید از لحاظ شخصیتی فردی مؤمن، فاضل، عابد، شجاع و متقی بوده است که البته این مطلب از مسلمات است و قابل خدشه نیست. در مورد اعتقادات او نسبت به امامت نیز روایات کاملاً متناقض هستند ولی با تأییدات ضمنی امام مبنی بر اینکه  نیت او خیر بوده و او دعوت به خود نمی کرده است و اگر به قدرت می رسید قدرت را به صاحب اصلی آن تحویل می داد می توان نتیجه گرفت که زید ادعای امامت نداشته است ولی شاید بتوان گفت که از لحاظ اعتقادی او به لزوم قیام از سوی امام معتقد بوده و در برهه ای مردم را به سوی قیام فرامی خوانده است و لذا برخی از این حرکت زید ادعای امامت او را نتیجه گرفته اند که منشاء انشعاب فرقه زیدیه نیز می گردد. در مورد تأیید یا عدم تأیید قیام او از سوی امام معصوم (ع) نیز دقت در این نکته ضروریست که نمی بایست قضاوت در این موضوع به صورت کاملاً مثبت و یا کاملاً منفی صورت گیرد بلکه امامان (ع) از جهات مختلف به مدح و یا ذم قیام او پرداخته اند که این حیثیات مختلف می بایست تفکیک شوند. به عنوان مثال ائمه (ع) نیت و انگیزه زید را مثبت ارزیابی نموده اند که واقعاً درصدد دفع ظلم و ستم و امر به معروف و نهی از منکر بوده است و نه قدرت طلبی و جاه طلبی، از اینرو واقعاً شهید محسوب می شود که به صورت مظلومانه ای با پیکر او برخورد شد. اما نکته ای که وجود دارد این است که قبل از قیام ، امامان (ع) شیعیان را دعوت به این قیام نکردند چرا که اولاً از نافرجامی این گونه قیام ها اطلاع داشتند ، ثانیاً علاوه بر نافرجامی ، موجب ریخته شدن خون بسیاری از شیعیان خواهد شد.

 بنابراین در مجموع می توان گفت امامان (ع) از این قیام راضی نبودند و هرچند انگیزه و هدف زید خوب بوده که روایاتی هم که از آنان مدح این قیام فهمیده می شود، به خوب بودن این انگیزه و هدف اشاره دارد. همچنین از اینکه کشته شدگان این قیام را جزو شهدا به حساب آورده اند می توان نتیجه گرفت که هرچند مورد رضایت قلبی حضرت نبوده اما مورد نهی صریح حضرت هم واقع نشده است.

اگر از نگاه فلسفه تاریخ بخواهیم عملکرد حضرات معصوم (ع) را مورد بررسی قرار دهیم، باید گفت که جریان امامت بعد از قیام اباعبدالله الحسین (ع) از موضع نظامی به موضع فرهنگی تغییر یافت به گونه ای که امام حسین (ع) مقابله و نزاع دو جبهه حق و باطل را برای کل تاریخ به نمایش گذاشت، حال می بایست در مرحله بعد عقل و معرفت تاریخ ارتقاء پیدا کند . لذا امامان بعدی در صدد این بودند که معارف حقه الهی را گسترش دهند و در واقع به جبهه علمی و فرهنگی روی آوردند و هیچ یک از قیامهای مسلحانه را تأیید نکردند. (رجوع شود به مقاله: ائمه و قیامهای شیعی؛ محسن شریفی)

اسماعیلیه

·        معرفی اجمالی

امام جعفرصادق (ع) فرزند پسرى داشت به نام «اسماعیل» که بزرگترین فرزندانش بود و در زمان حیات پدر وفات نمود و آن حضرت به مرگ اسماعیل استشهاد کرد حتى حاکم مدینه را نیز شاهد گرفت، در این باره جمعى معتقد بودند که اسماعیل نمرده بلکه غیبت اختیار کرده است و دوباره ظهور مى کند و همان مهدى موعود است و استشهاد امام ششم به مرگ او یک نوع تعمید بوده که از ترس منصور خلیفه عباسى به عمل آورده است. و جمعى معتقد شدند که امامت، حق اسماعیل بود و با مرگ او پسرش ((محمد)) منتقل شد. و جمعى معتقد شدند اسماعیل با اینکه در حال حیات پدر درگذشت امام مى باشد و امامت پس از اسماعیل در ((محمد بن اسماعیل)) و اعقاب اوست .دو فرقه اولى پس از اندک زمانى منقرض شدند ولى فرقه سوم تا کنون باقى هستند و انشعاباتى نیز پیدا کرده اند.

اسماعیلیه به طور کلى فلسفه اى دارند شبیه به فلسفه ستاره پرستان که با عرفان هندى آمیخته مى باشد و در معارف و احکام اسلام براى هر ظاهرى، باطنى و براى هر تنزیلى، تاءویلى قائلند. اسماعیلیه معتقدند که زمین هرگز خالى از حجت نمى شود و حجت خدا بر دو گونه است : ناطق و صامت ، ناطق ، «پیغمبر» و صامت ، « ولى و امام » است که وصى پیغمبر مى باشد و در هر حال حجت مظهر تمام ربوبیت است .

اساس حجت ، پیوسته روى عدد هفت مى چرخد به این ترتیب که یک نبى مبعوث مى شود که داراى نبوت (شریعت ) و ولایت است و پس از وى هفت وصى داراى وصایت بوده و همگى داراى یک مقام مى باشند جز اینکه وصى هفتمین ، داراى نبوت نیز هست و سه مقام دارد: ((نبوت و وصایت و ولایت)). باز پس از وى هفت وصى که هفتمین داراى سه مقام مى باشد و به همین ترتیب .

مى گویند: آدم علیه السّلام مبعوث شد با نبوت و ولایت و هفت وصى داشت که هفتمین آنان نوح و داراى نبوت و وصایت و ولایت بود و ابراهیم علیه السّلام وصى هفتمین نوح و موسى وصى هفتمین ابراهیم و عیسى وصى هفتمین موسى و محمد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم وصى هفتمین عیسى و محمد بن اسماعیل وصى هفتمین محمد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم به این ترتیب محمد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم و على و حسین و على بن الحسین (امام سجاد) و محمد باقر و جعفر صادق و اسماعیل و محمد بن اسماعیل (امام دوم حضرت حسن بن على را امام نمى دانند) و پس از محمد بن اسماعیل ، هفت نفر از اعقاب محمد بن اسماعیل که نام ایشان پوشیده و مستور است و پس از آن هفت نفر اولى از ملوک فاطمیین مصر که اول آنها ((عبیداللّه مهدى)) بنیانگذار سلطنت فاطمیین مصر مى باشد.

اسماعیلیه معتقدند که علاوه بر حجت خدا، پیوسته در روى زمین دوازده نفر نقیب که حواریین و خواص حجت اند وجود دارد ولى بعضى از شعب باطنیه (دروزیه)، شش نفر از نقباء را از ائمه مى گیرند و شش نفر از دیگران . (شیعه در اسلام ، علامه طباطبایی)

 

·        مواضع امامان شیعه (ع)

1- تصریح امام جعفرصادق (ع) به امامت موسی بن جعفر (ع) :

امام جعفر صادق (ع) در موارد بسیاری در شرایط مختلف اشاره به امامت و خلافت حضرت موسی بن جعفر(ع) می نمودند و از این طریق قصد داشتند موضوع خلافت موسی بن جعفر(ع) را در ذهن شیعیان خود ثبت نمایند. در کتاب شریف کافی 16 روایت در این موضوع آمده است که در اینجا به سه نمونه آن بسنده می کنیم :

1- أَحْمَدُ بْنُ مِهْرَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ الْقَلَّاءِ عَنِ الْفَیْضِ بْنِ الْمُخْتَارِ قَالَ : قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) خُذْ بِیَدِی مِنَ النَّارِ مَنْ لَنَا بَعْدَکَ فَدَخَلَ عَلَیْهِ أَبُو إِبْرَاهِیمَ (ع) وَ هُوَ یَوْمَئِذٍ غُلَامٌ فَقَالَ هَذَا صَاحِبُکُمْ فَتَمَسَّکْ بِه

(الکافی، ج1، باب الإشارة و النص على أبی الحسن موسى (ع)، ص: 307)

 

2- عن علی بن إبراهیم عن أبیه عن ابن أبی نجران عن صفوان الجمّال عن أبی عبدالله، قال له منصور بن حازم: بأبی أنت وأُمی إن الأنفس یغدا علیها ویراح فإذا کان ذلک فمن؟ فقال أبو عبدالله : إذا کان ذلک فهو صاحبکم وضرب بیده على منکب أبی الحسن الأیمن فیما أعلم وهو یومئذ خماسی وعبدالله بن جعفر جالس معنا (الکافی، ج1، باب الإشارة و النص على أبی الحسن موسى (ع)، ص :309 )

 

3- مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى وَ أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِیسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ الْمِیثَمِیِّ عَنْ فَیْضِ بْنِ الْمُخْتَارِ فِی حَدِیثٍ طَوِیلٍ فِی أَمْرِ أَبِی الْحَسَنِ ع حَتَّى قَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) : هُوَ صَاحِبُکَ الَّذِی سَأَلْتَ عَنْهُ فَقُمْ إِلَیْهِ فَأَقِرَّ لَهُ بِحَقِّهِ فَقُمْتُ حَتَّى قَبَّلْتُ رَأْسَهُ وَ یَدَهُ وَ دَعَوْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع أَمَا إِنَّهُ لَمْ یُؤْذَنْ لَنَا فِی أَوَّلَ مِنْکَ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ فَأُخْبِرُ بِهِ أَحَداً فَقَالَ نَعَمْ أَهْلَکَ وَ وُلْدَکَ وَ کَانَ مَعِی أَهْلِی وَ وُلْدِی وَ رُفَقَائِی وَ کَانَ یُونُسُ بْنُ ظَبْیَانَ مِنْ رُفَقَائِی فَلَمَّا أَخْبَرْتُهُمْ حَمِدُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ قَالَ یُونُسُ لَا وَ اللَّهِ حَتَّى أَسْمَعَ ذَلِکَ مِنْهُ وَ کَانَتْ بِهِ عَجَلَةٌ فَخَرَجَ فَاتَّبَعْتُهُ فَلَمَّا انْتَهَیْتُ إِلَى الْبَابِ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ لَهُ وَ قَدْ سَبَقَنِی إِلَیْهِ یَا یُونُسُ الْأَمْرُ کَمَا قَالَ لَکَ فَیْضٌ قَالَ‏ فَقَالَ سَمِعْتُ وَ أَطَعْتُ فَقَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع خُذْهُ إِلَیْکَ یَا فَیْض

(الکافی، ج1، باب الإشارة و النص على أبی الحسن موسى (ع)، ص :310)

 

2-منزلت ویژه امام موسی بن جعفر (ع) نزد پدر :

از روایاتی بدست می آید که شأن و منزلت حضرت موسی بن جعفر(ع) نزد امام صادق (ع) در میان برادران و دیگر اقوام حضرت بسیار ویژه و خاص بوده است و حضرت به این ویژگی اشاره می کرده اند :

 رواه الکلینی من أن الصادق کان یلوم ابنه عبد الله الأفطح ویعاتبه ویقول :  ما منعک أن تکون مثل أخیک ، فوالله إنی لأعرف النور فی وجهه ؟ فقال عبد الله : لم ألیس أبی وأبوه واحداً وأمه وأمی واحدة فقال له أبو عبد الله : انه من نفسی وأنت ابنی

(کافی ، ج1،  باب الإشارة و النص على أبی الحسن موسى (ع)، ص309)

 

3-  اظهار امام صادق (ع) در مرگ اسماعیل :

امام جعفر صادق (ع) از آنجا که خطر این فرقه را احساس می نمودند در زمان حیات خود سعی در اظهار  مرگ فرزند بزرگ خود یعنی اسماعیل نمودند که روایات بسیاری دال بر این موضوع می باشد. همچنین در لحظه وصیت خود افراد بسیاری را به عنوان شاهد گرفتند تا شیعیان پس از او منحرف نشوند.

 

مناقب ابن شهر آشوب آورده است :

اخْتَلَفَتِ الْأُمَّةُ بَعْدَ النَّبِیِّ (ص) فِی الْإِمَامَةِ بَیْنَ النَّصِّ وَ الِاخْتِیَارِ فَصَحَّ لِأَهْلِ النَّصِّ مِنْ طُرُقِ الْمُخَالِفِ وَ الْمُؤَالِفِ بِأَنَّ الْأَئِمَّةَ اثْنَا عَشَرَ وَ نَبَغَتِ السَّبْعِیَّةُ بَعْدَ جَعْفَرٍ الصَّادِقِ (ع) وَ ادَّعَوْا دَعْوَى فَارَقُوا بِهَا الْأُمَّةَ بِأَسْرِهَا وَ کَانَ الصَّادِقُ (ع) قَدْ نَصَّ عَلَى ابْنِهِ مُوسَى (ع) وَ أَشْهَدَ عَلَى ذَلِکَ ابْنَیْهِ إِسْحَاقَ وَ عَلِیّاً وَ الْمُفَضَّلَ بْنَ عُمَرَ وَ مُعَاذَ بْنَ کَثِیرٍ وَ عَبْدَ الرَّحْمَنِ بْنَ الْحَجَّاجِ وَ الْفَیْضَ بْنَ الْمُخْتَارِ وَ یَعْقُوبَ السَّرَّاجَ وَ حُمْرَانَ بْنَ أَعْیَنَ وَ أَبَا بَصِیرٍ وَ دَاوُدَ الرَّقِّیَّ وَ یُونُسَ بْنَ ظَبْیَانَ وَ یَزِیدَ بْنَ سَلِیطٍ وَ سُلَیْمَانَ بْنَ خَالِدٍ وَ صَفْوَانَ الْجَمَّالَ وَ الْکُتُبُ‏ بِذَلِکَ شَاهِدَةٌ وَ کَانَ الصَّادِقُ (ع) أَخْبَرَ بِهَذِهِ الْفِتْنَةِ بَعْدَهُ وَ أَظْهَرَ مَوْتَ إِسْمَاعِیلَ وَ غُسْلَهُ وَ تَجْهِیزَهُ وَ دَفْنَهُ وَ تَشَیَّعَ فِی جِنَازَتِهِ بِلَا حِذَاءٍ وَ أَمَرَ بِالْحَجِّ عَنْهُ بَعْدَ وَفَاتِه (مناقب ابن شهرآشوب، ج1 ، ص227)

 

 روایاتی که لحظه کفن و دفن اسماعیل بن جعفر(ع) را توسط امام جعفر (ع) توصیف می کند بسیار است از جمله :

 

1/3- إکمال الدین الْعَطَّارُ عَنْ سَعْدٍ عَنِ ابْنِ هَاشِمٍ وَ ابْنِ أَبِی الْخَطَّابِ مَعاً عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ الثَّقَفِیِّ عَنْ أَبِی کَهْمَشٍ قَالَ: حَضَرْتُ مَوْتَ إِسْمَاعِیلَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) فَرَأَیْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ قَدْ سَجَدَ سَجْدَةً فَأَطَالَ السُّجُودَ ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ فَنَظَرَ إِلَیْهِ قَلِیلًا وَ نَظَرَ إِلَى وَجْهِهِ ثُمَّ سَجَدَ سَجْدَةً أُخْرَى أَطْوَلَ مِنَ الْأُولَى ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَ قَدْ حَضَرَهُ الْمَوْتُ فَغَمَّضَهُ وَ رَبَطَ لَحْیَیْهِ وَ غَطَّى عَلَیْهِ مِلْحَفَةً ثُمَّ قَامَ وَ قَدْ رَأَیْتُ وَجْهَهُ وَ قَدْ دَخَلَهُ مِنْهُ شَیْ‏ءٌ اللَّهُ أَعْلَمُ بِهِ قَالَ ثُمَّ قَامَ فَدَخَلَ مَنْزِلَهُ فَمَکَثَ سَاعَةً ثُمَّ خَرَجَ عَلَیْنَا مُدَّهِناً مُکْتَحِلًا عَلَیْهِ ثِیَابٌ غَیْرُ الثِّیَابِ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِ وَ وَجْهُهُ غَیْرُ الَّذِی دَخَلَ بِهِ فَأَمَرَ وَ نَهَى فِی أَمْرِهِ حَتَّى إِذَا فَرَغَ دَعَا بِکَفَنِهِ فَکَتَبَ فِی حَاشِیَةِ الْکَفَنِ إِسْمَاعِیلُ یَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّه ( بحارالانوار، ج47 ص249)

 

 حضرت اصرار دارند همه حاضرین چهره اسماعیل را ببینند که به مرگ وی یقین کرده و امر بر آنان مشتبه نشود:پ

 

2/3- زُرَارَةُ بْنُ أَعْیَنَ قَالَ دَعَا الصَّادِقُ (ع) دَاوُدَ بْنَ کَثِیرٍ الرَّقِّیَّ وَ حُمْرَانَ بْنَ أَعْیَنَ وَ أَبَا بَصِیرٍ وَ دَخَلَ عَلَیْهِ الْمُفَضَّلُ بْنُ عُمَرَ وَ أَتَى بِجَمَاعَةٍ حَتَّى صَارُوا ثَلَاثِینَ رَجُلًا فَقَالَ یَا دَاوُدُ اکْشِفْ عَنْ وَجْهِ إِسْمَاعِیلَ فَکَشَفَ عَنْ وَجْهِهِ فَقَالَ تَأَمَّلْهُ یَا دَاوُدُ فَانْظُرْهُ أَ حَیٌّ هُوَ أَمْ مَیِّتٌ فَقَالَ بَلْ هُوَ مَیِّتٌ فَجَعَلَ یَعْرِضُهُ عَلَى رَجُلٍ رَجُلٍ حَتَّى أَتَى عَلَى آخِرِهِمْ فَقَالَ (ع) : اللَّهُمَّ اشْهَدْ ثُمَّ أَمَرَ بِغُسْلِهِ وَ تَجْهِیزِهِ ثُمَّ قَالَ یَا مُفَضَّلُ احْسِرْ عَنْ وَجْهِهِ فَحَسَرَ عَنْ وَجْهِهِ فَقَالَ حَیٌّ هُوَ أَمْ مَیِّتٌ انْظُرُوهُ أَجْمَعُکُمْ فَقَالَ بَلْ هُوَ یَا سَیِّدَنَا مَیِّتٌ فَقَالَ شَهِدْتُمْ بِذَلِکَ وَ تَحَقَّقْتُمُوهُ قَالُوا نَعَمْ وَ قَدْ تَعَجَّبُوا مِنْ فِعْلِهِ فَقَالَ اللَّهُمَّ اشْهَدْ عَلَیْهِمْ ثُمَّ حُمِلَ إِلَى قَبْرِهِ فَلَمَّا وُضِعَ فِی لَحْدِهِ قَالَ یَا مُفَضَّلُ اکْشِفْ عَنْ وَجْهِهِ فَکَشَفَ فَقَالَ لِلْجَمَاعَةِ انْظُرُوا أَ حَیٌّ هُوَ أَمْ مَیِّتٌ فَقَالُوا بَلَى مَیِّتٌ یَا وَلِیَّ اللَّهِ فَقَالَ اللَّهُمَّ اشْهَدْ فَإِنَّهُ سَیَرْتَابُ الْمُبْطِلُونَ یُرِیدُونَ إِطْفَاءَ نُورِ اللَّهِ ثُمَّ أَوْمَأَ إِلَى مُوسَى (ع) وَ قَالَ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ ثُمَّ حَثَوْا عَلَیْهِ التُّرَابَ ثُمَّ أَعَادَ عَلَیْنَا الْقَوْلَ فَقَالَ الْمَیِّتُ الْمُکَفَّنُ الْمُحَنَّطُ الْمَدْفُونُ فِی هَذَا اللَّحْدِ مَنْ هُوَ قُلْنَا إِسْمَاعِیلُ وَلَدُکَ فَقَالَ اللَّهُمَّ اشْهَدْ ثُمَّ أَخَذَ بِیَدِ مُوسَى فَقَالَ هُوَ حَقٌّ وَ الْحَقُّ مَعَهُ وَ مِنْهُ إِلَى أَنْ یَرِثَ اللَّهُ الْأَرْضَ وَ مَنْ عَلَیْها عَنْبَسَةُ الْعَابِدُ قَالَ لَمَّا تُوُفِّیَ إِسْمَاعِیلُ بْنُ جَعْفَرٍ قَالَ الصَّادِقُ (ع) أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ هَذِهِ الدُّنْیَا دَارُ فِرَاقٍ وَ دَارُ الْتِوَاءٍ لَا دَارُ اسْتِوَاءٍ فِی کَلَامٍ لَهُ ثُمَّ تَمَثَّلَ بِقَوْلِ أَبِی خِرَاشٍ‏ : فَلَا تَحْسَبِنَّ أَنِّی تَنَاسَیْتُ عَهْدَهُ وَ لَکِنَّ صَبْرِی یَا أُمَیْمُ جَمِیل

( بحار الأنوار ، ج47 ص:241)

 

3/3- إکمال الدین أَبِی عَنْ سَعْدٍ عَنِ ابْنِ عِیسَى عَنِ الْأَهْوَازِیِّ عَنْ فَضَالَةَ وَ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ یُونُسَ بْنِ یَعْقُوبَ عَنْ سَعِیدِ بْنِ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ الْأَعْرَجِ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) : لَمَّا مَاتَ إِسْمَاعِیلُ أَمَرْتُ بِهِ وَ هُوَ مُسَجًّى بِأَنْ یُکْشَفَ عَنْ وَجْهِهِ فَقَبَّلْتُ جَبْهَتَهُ وَ ذَقَنَهُ وَ نَحْرَهُ ثُمَّ أَمَرْتُ بِهِ فَغُطِّیَ ثُمَّ قُلْتُ اکْشِفُوا عَنْهُ فَقَبَّلْتُ أَیْضاً جَبْهَتَهُ وَ ذَقَنَهُ وَ نَحْرَهُ ثُمَّ أَمَرْتُهُمْ فَغَطَّوْهُ ثُمَّ أَمَرْتُ بِهِ فَغُسِّلَ ثُمَّ دَخَلْتُ عَلَیْهِ وَ قَدْ کُفِّنَ فَقُلْتُ اکْشِفُوا عَنْ وَجْهِهِ فَقَبَّلْتُ جَبْهَتَهُ وَ ذَقَنَهُ وَ نَحْرَهُ وَ عَوَّذْتُهُ ثُمَّ قُلْتُ أَدْرِجُوهُ فَقُلْتُ بِأَیِّ شَیْ‏ءٍ عَوَّذْتَهُ قَالَ بِالْقُرْآن

(بحار الأنوار، ج47، ص254)

 

4-  بیان جملاتی که مرگ اسماعیل را تأکید می کند: 

جملاتی که حضرت به مناسبت مرگ اسماعیل فرمودند که به واسطه نشر این جملات و گفتارها میان شیعیان مرگ او در خاطره شیعیان باقی بماند :

1/4- حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُوسَى الدَّقَّاقُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْکُوفِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ الْبَرْمَکِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ الْهَیْثَمِ قَالَ حَدَّثَنَا عَبَّادُ بْنُ یَعْقُوبَ الْأَسَدِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی عَنْبَسَةُ بْنُ بِجَادٍ الْعَابِدُ قَالَ لَمَّا مَاتَ إِسْمَاعِیلُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ فَرَغْنَا مِنْ جَنَازَتِهِ جَلَسَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ع وَ جَلَسْنَا حَوْلَهُ وَ هُوَ مُطْرِقٌ ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ فَقَالَ : أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ هَذِهِ الدُّنْیَا دَارُ فِرَاقٍ وَ دَارُ الْتِوَاءٍ لَا دَارُ اسْتِوَاءٍ عَلَى أَنَّ لِفِرَاقِ الْمَأْلُوفِ حُرْقَةً لَا تُدْفَعُ وَ لَوْعَةً لَا تُرَدُّ وَ إِنَّمَا یَتَفَاضَلُ النَّاسُ بِحُسْنِ الْعَزَاءِ وَ صِحَّةِ الْفِکْرَةِ فَمَنْ لَمْ یَثْکَلْ أَخَاهُ ثَکِلَهُ أَخُوهُ وَ مَنْ لَمْ یُقَدِّمْ وَلَداً کَانَ هُوَ الْمُقَدَّمَ دُونَ الْوَلَدِ ثُمَّ تَمَثَّلَ (ع) بِقَوْلِ أَبِی خِرَاشٍ الْهُذَلِیِّ یَرْثِی أَخَاهُ 

     وَ لَا تَحْسَبِی أَنِّی تَنَاسَیْتُ عَهْدَهُ             وَ لَکِنَّ صَبْرِی یَا أُمَیْمُ [یَا أُمَامُ‏] جَمِیل   

(امالی صدوق ، ص237)

 

حضرت مرگ اسماعیل را به مرگ ابراهیم - فرزند رسول خدا- تشبیه می کند و شاید یکی از وجوه آن این باشد که اینگونه در اذهان تاریخ باقی بماند:

2/4- إکمال الدین أَبِی عَنِ الْحِمْیَرِیِّ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مَهْزِیَارَ عَنْ أَخِیهِ عَلِیٍّ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ مُرَّةَ مَوْلَى مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ قَالَ : لَمَّا مَاتَ إِسْمَاعِیلُ فَانْتَهَى أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) إِلَى الْقَبْرِ أَرْسَلَ نَفْسَهُ فَقَعَدَ عَلَى حَاشِیَةِ الْقَبْرِ لَمْ یَنْزِلْ فِی الْقَبْرِ ثُمَّ قَالَ هَکَذَا صَنَعَ رَسُولُ اللَّهِ ص بِإِبْرَاهِیم (بحارالانوار ، ج47 ص249)

 

5- انجام دادن حج نیابتی برای اسماعیل :

حضرت به عده ای مقداری درهم می دهند که به نیابت از اسماعیل به حج بروند. این کار حضرت بیش از هرچیز می تواند جنبه تبلیغی در مرگ اسماعیل داشته باشد :

وَ رُوِیَ عَنِ الصَّادِقِ (ع) : أَنَّهُ اسْتَدْعَى بَعْضَ شِیعَتِهِ وَ أَعْطَاهُ دَرَاهِمَ وَ أَمَرَهُ أَنْ یَحُجَّ بِهَا عَنِ ابْنِهِ إِسْمَاعِیلَ وَ قَالَ لَهُ إِنَّکَ إِذَا حَجَجْتَ عَنْهُ لَکَ تِسْعَةُ أَسْهُمٍ مِنَ الثَّوَابِ وَ لِإِسْمَاعِیلَ سَهْمٌ وَاحِدٌ (بحار الأنوار ، ج47، ص255)

 

نکته مهمی که  می بایست در تحلیل وصایت و نحوه جانشینی ائمه (علیهم السلام) ملاحظه گردد این است که وضعیت زندگی ائمه (ع) خصوصاً بعد از شهادت امام حسین (ع) ، شرایطی بسیار سخت و دشوار می باشد تا آنجا که ظالمین اموی و عباسی سعی در خاموش کردن این نور داشتند.

به همین دلیل امام صادق (ع) قبل از شهادت خود به 5 نفر وصیت کرد چرا که عباسیون منتظر بودند که حضرت جانشین و خلیفه خود را معین کند تا او را به قتل برسانند و با این ابتکار عمل حضرت (ع) خدعه آنان خنثی شد. ولی با این وجود راه صحیح بر شیعیان پنهان نبوده و در آن شرایط سخت و دشوار نصوص بسیاری را که حجت را بر همگان تمام می کند را بدست ما رسانیده اند .

 

 

 

منابع

 

1- قرآن کریم

2- محمد بن یعقوب کلینی ، کافی

3- محمد تقی مجلسی ، بحارالانوار

4- احمدبن علی صبرسی ، الإحتجاج

5- محمد بن علی بن بابویه قمی ، کمال الدین و تمام النعمة

6- محمد بن علی بن بابویه قمی ، امالی

7- محمد بن علی بن شهر آشوب ، مناقب

8- محمد حسین طباطبایی ، شیعه در اسلام

9- الشیخ عبد الحسین الأمینی ، زید الشهید والشیعة الإمامیة الإثنی عشریة

10- محسن شریفی ، مقاله « ائمه (ع) وقیامهای شیعی »


  • یحیی عبدالهی

فرق

فرقه های شیعه

مواضع امامان

نظرات (۱)

سلام دوست عزیز مطالب خوبی دارین موفق باشید.

مسعود رضایی

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">