انقلاب فرهنگی

برخی مطالب پراکنده از یحیی عبدالهی

انقلاب فرهنگی

برخی مطالب پراکنده از یحیی عبدالهی

به کانال بپیوندید:

حنان https://eitaa.com/yahyayahya
درایت
https://eitaa.com/deraiat
فلسفه تابع وحی (فتوح)
https://eitaa.com/fotoooh

«آرامش» و «اضطراب» از منظر قرآن

شنبه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۴، ۰۲:۵۹ ب.ظ

بسمه تعالی

«آرامش» و «اضطراب» از منظر قرآن کریم


چکیده

در مواجه با معارف نقلی، این سوال پدید می آید که زندگی ایمانی موجب آرامش و آسایش بیشتر می شود یا اینکه ورود به وادی ایمان با ابتلائات و گرفتاری ها و شدائد همراه است؟ پاسخ به این سوال اولاً نیازمند شناخت ساحت های مختلف وجودی انسان می باشد، ثانیاً تفاوت میان «آرامش» و «آسایش» است. اگر عرصه های وجودی انسان را به سه حوزه «قلب، ذهن و حس» تقسیم کنیم؛ «قلب» که مرکز احساسات و تمایلات انسانی است، محور دیگر قوا به حساب می آید. در اینصورت «آرامش» ، مربوط به «قلب» می باشد که تنها نزد اهل ایمان و اولیای الهی محقق خواهد شد. در مقابل، «آسایش» ناظر به ابعاد ظاهری و جسم انسان می باشد که کفار نیز با به­کارگیری تکنولوژی های مادی از آن بهره مند می گردند. بنابراین «آرامش» تنها در پرتو ذکر الهی و ایمان به خداوند دست یافتنی است. همچنین ریشه «اضطراب» ، به تعدد آلهه و غفلت از خداوند بازمی گردد.

کلید واژ: آرامش ، اضطراب ، آسایش ، قلب ، ایمان


مقدمه

مواجه با آیات و روایات در موضوع آرامش و اضطراب، یک سوال اساسی و بنیادین در ذهن ایجاد می کند و آن اینکه زندگی ایمانی و الهی، با آرامش و آسایش همراه است و یا با رنج و بلاء و گرفتاری؟! ایمان به خداوند و زندگی بدون گناه و معصیت، راحتی و رفاه را به ارمغان می آورد؟ و یا سختی و گرفتاری و مشقّت که از آن به «ابتلا» یاد می شود؟ در مواجه با آیات قرآن کریم، انسان با دو دسته مضامین به ظاهر متعارض روبرو می گردد: دسته اول، آرامش و رفاه را ارمغان زندگی ایمانی معرفی می کنند؛ دسته دوم ابتلاء و سختی را شرط و لازمه ایمان به خدا می دانند.

دسته اول، آرامش و اطمینان را تنها در پرتو ذکر و یاد خداوند تفسیر می کنند: «ِ أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ‏ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ » (رعد: 28) و اعراض از ذکر الهی را مساوی با زندگی تنگ و سخت می داند: « وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْکاً »‏ (طه: 124). از مفهوم این آیه برداشت می شود که گشایش در زندگی با «ذکر الهی» تأمین خواهد شد. همچنین در برخی از آیات میان «تقوا» و نعم و برکات زندگی رابطه مستقیم برقرار شده است: « وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ اْلأَرْضِ » (اعراف:96) یعنی اهل تقوا از زندگی با تنعم و برکت بیشتری برخوردار خواهند بود. «وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً قَرْیَةً کانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً یَأْتیها رِزْقُها رَغَداً مِنْ کُلِّ مَکانٍ فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ‏ وَ الْخَوْفِ بِما کانُوا یَصْنَعُونَ» (نحل:112) در این آیه خداوند متعال کفران اهل قریه را علت جوع و خوف آنها دانسته است که از مفهوم آن برداشت می شود در صورت ایمان آنها، نعمات الهی بر آنها جاری خواهد شد.

از دیگر خصوصیات زندگی اهل ایمان در پرتو آیات قرآنی، فرح و نشاط است که با فضل و رحمت الهی تحقق پیدا می کند: « قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِکَ فَلْیَفْرَحُوا هُوَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ» (یونس: 58) آرامش روحی (عدم خوف و حزن) بشارت، فوز و رستگاری و عزت در دنیا نیز به اولیای الهی و اهل تقوی وعده داده شده است: «أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ » « الَّذینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ » « لَهُمُ الْبُشْرى‏ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ لا تَبْدیلَ لِکَلِماتِ اللَّهِ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ » « وَ لا یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمیعاً هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ (یونس: 65-62)

در مقابل، دسته ای دیگر از آیات قرآن کریم بر و جود ابتلائات و آزمایش های دشوار از اهل ایمان اشاره می کند. بسیاری از آیات «ابتلاء»، عام است وحاکی از این است که همه انسان ها (مومن و کافر) را شامل می شود، مانند: « کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوکُمْ‏ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً وَ إِلَیْنا تُرْجَعُونَ» (انبیاء: 35) اما تعدادی دیگر از آیات، بر ابتلای مخصوص اهل ایمان اشاره دارد و مومنین را مخاطب ابتلائات دانسته است:

« لَتُبْلَوُنَ‏ فی‏ أَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ مِنَ الَّذینَ أَشْرَکُوا أَذىً کَثیراً وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ» (آل عمران: 186) این آیه از آنجا که در ادامه از اذیت مشرکین خبر می دهد، نشان می دهد که مخاطبش طائفه مقابل مشرکین، یعنی مومنین است.

« وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ‏ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرینَ» « الَّذینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصیبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ » « أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ» (بقره: 156-157) سیاق این آیه نیز بر ابتلائات اهل ایمان دلالت دارد و اینکه آنان کسانی هستند که مورد صلوات و رحت الهی بوده و از «مهتدون» می باشند.

« وَ لِیُبْلِیَ‏ الْمُؤْمِنینَ مِنْهُ بَلاءً حَسَناً إِنَّ اللَّهَ سَمیعٌ عَلیمٌ» (انفال: 17)

« هُنالِکَ ابْتُلِیَ‏ الْمُؤْمِنُونَ وَ زُلْزِلُوا زِلْزالاً شَدیداً» (احزاب:11)  ایندو آیه نیز به ابتلای مومنین تصریح دارد.

عبارت «ام حسبتم» سه بار در قرآن به کار رفته است که همگی در بیان چنین مضمونی است؛ اخذ امتحان به همراه سختی و دشواری که لازمه ورود به بهشت و تشخیص مجاهدین می باشد:

« أَمْ‏ حَسِبْتُمْ‏ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضَّرَّاءُ وَ زُلْزِلُوا حَتَّى یَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتى‏ نَصْرُ اللَّهِ أَلا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَریبٌ» (بقره:214)

« أَمْ‏ حَسِبْتُمْ‏ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ الَّذینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ وَ یَعْلَمَ الصَّابِرینَ» (آل عمران:142)

« أَمْ‏ حَسِبْتُمْ‏ أَنْ تُتْرَکُوا وَ لَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ الَّذینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ وَ لَمْ یَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لاَ الْمُؤْمِنینَ وَلیجَةً وَ اللَّهُ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ » (توبه:16)

همچنین در روایات بسیاری بر ابتلائات اهل ایمان اشاره شده و اساساً یک سنخ از «ابتلاء» برای ترفیع درجه به حساب آمده است.[1]

حال سوال این است که این­دو دسته از روایات چگونه بایکدیگر سازگارند؟ بدون پاسخ به این پرسش نمی توان تصور و تصویر صحیحی نسبت به «آرامش و اضطراب» از نظرگاه دینی بدست آورد.

 

1.      تفاوت «آرامش قلبی» و «آسایش بدنی»

 

-        ساحت های وجودی انسان

 پاسخ به پرسش فوق نیازمند مروری بر ابعاد وجودی انسان می باشد؛ با نگاهی کلی و کلان می توان زوایای وجودی انسان را به سه بخش تقسیم کرد: 1. بعد «روحی» انسان که شامل احساسات، عواطف و تمایلات انسان می شود. 2. بعد «ذهنی» انسان که شامل قوه محاسبه، سنجش و تفکر او شده و مفاهیم و معلومات نظری را در بر می گیرد. 3. بعد «حسی» انسان که ناظر به جسم و رفتار عینی اوست.

 

-        جایگاه محوری «قلب» در نسبت با دیگر قوای انسان

سه بعد «روحی، ذهنی و حسی» انسان در ارتباط و تقوم با یکدیگر عمل می کنند و دارای تأثیر و تأثر متقابل برهم می باشند ولی سهم تأثیر آنها یکسان و مساوی نیست بلکه همواره بعد «روحی» نقش اصلی و اساسی را ایفا می کند به گونه ای که جهت گیری کلیِ دو بعد دیگر (ذهنی و رفتاری) بیش از همه منتسب به بعد روحی است. به عبارت دیگر تمایلات و حب و بغض های انسان به ذهن و رفتار او جهت می دهند. این بعد انسان که موطن تمایلات و میل و نفرت های اوست، از آن در ادبیات قرآن و روایت به «قلب» تعبیر شده است. بعد روحی انسان از جهات دیگری نیز بر دو بعد دیگر تفوق و برتری دارد که در اینجا درصدد بیان آنها نیستیم، کاربرد بسیار اصطلاح «قلب» در قرآن و انتساب کارکرد های بسیاری به آن، دلیل بر جایگاه اصلی و منحصر به فرد آن در نسبت با دیگر قوا می باشد.

 

-        اختصاص آرامش قلبی به اهل ایمان

آنچه به بحث حاضر مرتبط می باشد اینکه تنها ایمان به خداوند و جریان ولایت الهی در بعد روحی انسان، موجب اطمینان قلبی، و آرامش و سکون آن می گردد. توضیح اینکه آنچه از آیات قرآن کریم بدست می آید، آرامش و اطمینان قلبی منحصر در یاد الهی است:  « أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ‏ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ » (رعد: 28) طبق قواعد بلاغی، تقدیم ما حقه التأخیر، مفید حصر است؛ در این آیه نیز مقدم شدن «بذکر الله» افاده این معنا را می کند که تنها ذکر الهی است که موجب اطمینان قلبی می گردد. همچنین عدم خوف و حزن که طبق آیات قرآنی در اولیای الهی مصداق دارد از خصلت های روحی است که در ظرف «قلب» جای می گیرد.

 

-        آرامش اهل ایمان و آسایش کفار

نکته حائز اهمیت در تحلیل «آرامش و اضطراب» در سایه قرآن کریم، تفاوت میان «آرامش» و «آسایش» است؛ آرامش، صفت روحی است که به «قلب» اختصاص دارد ولی «آسایش»، ناظر به جسم و بدن انسان می باشد. این تفکیک، کلید پاسخ به سوالی است که پیش از این ذکر شد. آنچه به اهل ایمان وعده داده شده است، آرامش قلبی است هرچند برای ترفیع درجه و رسیدن به خلوص از شرک و تطهیر روح، ابتلائاتی که ناظر به سطح ظاهری انسان است ضروری است. این ابتلائات از قبیل گرفتاری به مال و اموال، فرزند و خانواده، گرسنگی و دیگر سختی ها می باشد که مومن اگر در ایمان خود استوار باشد، هیچگاه آرامش خود را از دست نخواهد داد. درمقابل نیز کفار و کسانیکه از ایمان الهی روی گردان می شوند هرچند ممکن است تحت سنت استدراج ، به نعم ظاهری دنیا دست پیدا کنند اما همواره در اضطراب و تشتت روحی خواهد بود. به عبارت دیگر آنچه تکنولوژی و صنعت پیچیده تمدن غرب در اختیار انسان مدرن قرار می دهد، ابزار رفاه جسمی است و هیچگاه تمدن کفار نتواسته است قلوب را آرام کرده و از تشتت نجات دهد: « تَحْسَبُهُمْ‏ جَمیعاً وَ قُلُوبُهُمْ شَتَّى ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَعْقِلُونَ» (حشر:14) البته اینگونه نیست که کفار در این دنیا همواره در آسایش به سر برند و مومنین همواره از آسایش محروم باشند چه اینکه بر بسیاری از کفار، عقاب دنیایی نیز نازل خواهد شد و برخی مومنان نیز از نعم و برکات دنیایی متنعم خواهند شد. اما آنچه از مجموعه آیات بدست می آید این است که اهل ایمان در هیچ شرایطی آرامش قلبی خود را دست نخواهند داد - مادامیکه بر ایمان خود پایبند باشند- و کفار نیز هیچگاه به این آرامش نخواهند رسید.

 برای تحلیل دقیق تر «آرامش» و «اضطراب» می بایست عوامل پیدایش آرامش و اضطراب را در آیات قرآن کریم مطالعه کنیم.

 

2.      عوامل پیدایش اضطراب در زندگی انسان

-        تعلق و تکیه به آلهه متعدد، عامل اضطراب و تشتت روحی

انسان وقتی آلهه متعددی پیدا کرد و از خدای متعال رویگردان شد، تکیه و اعتماد به آن­ها موجب اضطراب روحی می شود. چرا که این آلهه ظرفیت پاسخگویی به عواطف و احساسات وجودی انسان را نداشته و تعدد آنها موجب تنازع و تقابل بایکدیگر می شوند.

« أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ» (یوسف: 39)  

« ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَجُلاً فیهِ شُرَکاءُ مُتَشاکِسُونَ وَ رَجُلاً سَلَماً لِرَجُلٍ هَلْ یَسْتَوِیانِ مَثَلاً» (الزمر: 29)

انسان اگر دارای ارباب متعدد باشد و سعه وجودی خود را در اختیار شرکای متعدد قرار دهد، بدیهی است که این ارباب ها با یکدیگر در تعارض و تضاد قرار خواهند گرفت (شرکاء متشاکسون) اما کسی که همه ابعاد وجود اش تسلیم یک رب است در آسودگی و آسایش خواهد بود و فقط جذب رضایت و محبت او برایش اهمیت خواهد داشت. به عنوان مثال کسی که سرمایه خود را در بانک های متعددی گذاشته باشد، همواره مضطرب خواهد بود که امنیت و سلامت همه بانک ها در مخاطره قرار نگیرد اما کسی که در یک مکان سرمایه گذاری کرده باشد، تنها سلامت و امنیت آنجا برایش اهمیت دارد. انسانی که تمام سرمایه وجودی خود را وقف خداوند کرده باشد، تنها رضایت او برایش اهمیت خواهد داشت و دنیا و مافیها نمی تواند آرامش او را به خطر اندازد.

 

-        «اضطراب و تشتت» وصف ذاتی دستگاه شیاطین

انسان اگر به دستگاه ولایت خدای متعال در این عالم متمسک و متولی نشد، خداوند امر او را به دستگاه شیاطین واگذار خواهد کرد:

« وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ‏ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرینٌ» (زخرف:36)

عدول و اعراض از ولایت خداوند متعال، برابر است با تولی به اولیای طاغوت ؛ در اینصورت دو دستگاه ولایت خداوند متعال و اولیای طاغوت پدید می آید:

« اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ» (البقرة: 257)

مومنین دارای یک «ولیّ» می باشند که همان «خدای متعال» است اما کافران دارای «اولیاء طاغوت» هستند که کثرت این اولیاء بنابرآنچه گذشت موجب تشتت خواهد شد. این وحدت در مقابل تشتت در دو اصطلاح «نور» که مفرد است و «ظلمات» که متکثر است نیز بیان شده است. دستگاه شیاطین مانند درختی است که اولیای آن همانند تنه درخت بوده و متولیان به این ولایت همچون شاخ و برگ آن می باشند. اما همگی در لسان قرآن متصف به عدم قرار و ثبات می باشد:

« وَ مَثَلُ کَلِمَةٍ خَبیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ ما لَها مِنْ قَرارٍ» (إبراهیم: 26)

 

-        محدودیت دنیا، عامل تنش و تنازع اهل دنیا

اهل دنیا تنها به دنیا و تلذذ و استمتاع بیشتر از آن می اندیشند و انگیزه همه افعال و کردار آنها نیز چیزی بیش از این نیست. مدیران عرصه اجتماعی نیز برای ایجاد تحریک و انگیزه نیز آنان را به دنیا دعوت می کنند. در مقابل، انبیاء (ع) مردم را نه به دنیا بلکه به آخرت می خواندند. بدیهی است که دعوت به شیء محدود، موجب تنازع و درگیری برای رسیدن و وصول حداکثری به آن خواهد شد. از آن­جا که دنیا محدود است، اهل دنیا سعی در حذف یکدیگر و استخدام یکدیگر در مسیر بهره مندی خود می باشند و این یعنی جنگلی که هریک به فکر تمتع شخصی خود بوده و دائماً بر سر منافع خود با دیگران مبارزه می کند. بدیهی است چنین اجتماعی رنگ آسایش، رفاه و آسودگی را به خود نخواهد دید و چنین انسانی هرلحظه در این اندیشه است چگونه دیگران حق او را ضایع نکنند و چگونه او بر دیگران پیشی گیرد.

علامه طباطبایی(ره) رفتار اهل دنیا را با «اصل استخدام» تبیین می کند؛ طبق این اصل، انسان همواره در­صدد به خدمت گرفتن دیگر موجودات در مسیر رسیدن به کمال خود است. به عبارت دیگر، انسان باید به هر طریقى که ممکن است به نفع خود و براى بقاى حیاتش از موجودات دیگر استفاده کند و در این مسیر به هر سببى دست بزند. به همین جهت است که از ماده این عالم شروع کرده، آلات و ادواتى درست مى‏کند، تا با آن ادوات در ماده‏هاى دیگر تصرف کند، کارد و چاقو و اره و تیشه مى‏سازد... و نیز انواع صنعت‏ها و فنونى براى رسیدن به هدف‏هایى که در نظر دارد مى‏سازد. در این راستا حتى از حیوانات استفاده مى‏کند، به استعمار و استثمار حیوانات هم اکتفاء ننموده، دست به استخدام هم نوع خود مى‏زند و به هر طریقى که برایش ممکن باشد آنان را به خدمت مى‏گیرد. (ترجمه تفسیر المیزان، ج‏2، 176)‏

علامه طباطبائی(ره)، اصل «استخدام» میان انسان­ها را عامل اختلاف میان بشریت می­دانند، چراکه اختلاف میان انسان­ها و شدت و ضعف آن­ها نسبت به یکدیگر باعث بروز بهره کشی­ها، استعمار و استثمار می­شود. این اختلاف طبقاتی همواره اجتماع صالح و عدالت اجتماعى را تهدید مى‏کند، چراکه هر قوى‏اى مى‏خواهد از ضعیف بهره‏کشى کند و بیشتر از آنچه به او مى‏دهد از او بگیرد و حتی از او بیگارى بکشد بدون اینکه چیزى به او بدهد. مغلوب هم به حکم ضرورت مجبور مى‏شود در مقابل ظلم غالب دست به حیله و کید و خدعه بزند تا روزى که به قوت برسد، آن وقت تلافى و انتقام ظلم ظالم را به بدترین وجه بگیرد. بنابراین بروز اختلاف سرانجام به هرج و مرج منجر شده و انسانیت انسان را به هلاکت مى‏کشاند یعنى فطرت او را از دستش گرفته سعادتش را تباه مى‏سازد.

طبق نظر علامه(ره) آیه شریفه «وَ ما کانَ النَّاسُ إِلَّا أُمَّةً واحِدَةً فَاخْتَلَفُوا»[2] به همین معنا اشاره دارد. همچنین آیه شریفه « وَ لا یَزالُونَ مُخْتَلِفِینَ إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ، وَ لِذلِکَ خَلَقَهُمْ»[3] و همچنین آیه « لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ ...» به این حقیقت اشاره دارند. این اختلاف امرى است ضرورى و وقوعش در بین افراد جوامع بشرى حتمى است، چون خلقت به خاطر اختلاف مواد مختلف است، هر چند که همگى به حسب صورت انسانند. (همان، 178)

اما در جامعه ایمانی «تسابق بر خیرات» وجود دارد و روحیه ایثار و فداکاری موج می زند چراکه غایت و مقصد آنان خود خدای متعال است و نه دنیا و قرب الهی نه پایان پذیر است و نه محدود. رحمت و فیض و برکت الهی نیز که بر مومنین ساری و جاری می شود، نامتناهی است.

 

3.      راهکار رفع اضطراب از زندگی انسان

 

-        اعراض از جمیع ماسوی الله و تولی تام به خدای متعال و اولیائش (ع)

آنچه موجب وحدت و هماهنگی درونی وجود انسان می گردد این است که همه ابعاد انسان آهنگ و نظم واحد پیدا کند. و این امر میسر نمی شود مگر رفع آلهه متعدد از وجود انسان و تولی و تمسک او به خدای واحد. در اینصورت است که نور ولایت خداوند در همه زوایای وجودی انسان جریان پیدا خواهد کرد و موجب هماهنگی بین قوای او می گردد: «حتی تکون اعمالی و اورادی کلها ورداً واحداً وحالی فی خدمتک سرمدا» (دعای کمیل)

همانطور که گذشت ابعاد انسان به سه حوزه تقسیم می شود: 1. قلب (موطن گرایش­ها، حب و بغض ها و میل و نفرت ها و احساسات).  2. ذهن (موطن علوم، مفاهیم، اطلاعات و اندیشه). 3. حس (عمل و رفتار و عملکرد). انسان مؤمن و موحد می بایست هرسه حوزه وجودی خویش را تسلیم ولایت خدا کند:

1- از ورود علایق و گرایشات نامشروع در قلب خود،  خود داری کند. این امر مخصوصاً برای قشر جوان عامل اصلی محسوب می شود چرا که انسان در سنین جوانی در اوج احساسات و عواطف خود قرار دارد و بسیار محتمل است که سیل عواطف او در مسیر نادرست جریان پیدا کند. از این­رو تهذیب حوزه قلب از مهمترین ارکان تقوا می باشد.

2- در حوزه اندیشه نیز از ورود شبهات و آرای باطل در ذهن خودداری کنیم و سعی کنیم نظام فکری ما حول معارف دینی و وحیانی شکل گیرد و هرکجا که بین یک رأی و نظر با معارف دینی تعارض بود ، معارف دینی را مقدم داریم.

3- در حوزه عمل نیز مکلف به احکام شریعت بوده و عمل خود را در مسیر بندگی و رضای اهل بیت (ع) قرار دهیم.

در اینصورت مصداق این فراز از زیارت جامعه خواهیم بود: « قلبی لکم مسلم و رأیی لکم تبع و نصرتی لکم معده »  خواهیم بود.

 

-        انقطاع از اسباب مادی، راه رسیدن به توحید

انسان مومن هرچند در این دنیای مادی با اسباب و وسایط سر و کار دارد اما هیچگاه ذره ای بر اسباب و ابزار مادی اعتماد و اتکاء نخواهد کرد. اعتماد به اسباب، موجب شرک خفی در وجود انسان می شود بنابراین می بایست در مواجه با اسباب انتظار و تکیه انسان به خداوند باشد. معنای این حرف کنار گذاشتن اسباب مادی و بی اعتنایی به آن­ها نیست چراکه « أَبَى‏ اللَّهُ‏ أَنْ‏ یُجْرِیَ‏ الْأَشْیَاءَ إِلَّا بِأَسْبَابٍ» (اصول کافی، ج‏1، 183) بلکه انسان در همان لحظه که از اسباب مادی استفاده می کند می بایست اعتماد به خداوند داشته و این اعتماد، مایه آرامش قلب او خواهد بود. چنین انسانی از همه نیازهای خود به عنوان دریچه ای برای توحید استفاده می کند. او همه اسباب را هیچ کاره می داند و لحظه ای به آنها اعتماد نمی کند. خداوند اضطرار انسان را اینگونه بیان می کند:

« وَ إِذا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فِی الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلاَّ إِیَّاهُ فَلَمَّا نَجَّاکُمْ إِلَى الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَ کانَ الْإِنْسانُ کَفُوراً» (اسراء:67)

انسان هنگامیکه در چنین اضطراری قرار گیرد به مقام توحید می رسد: «ضل من تدعون الا ایاه» چرا که حقیقتاً یقین پیدا می کند که دیگران هیچ کاره اند و نمی توانند موثر واقع شوند. انسان موحد می بایست همواره حالت غریق را داشته باشد و لحظه ای خود را در ساحل امن اسباب و وسایط نپندارد. در اینصورت همه ابعاد وجودی انسان صبغه الهی پیدا کرده و این اسباب و وسایط مادی نمی توانند ذره ای موجب خوف و هراس او گردند: « أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ» (یونس: 62)

بنابراین می توان گفت اساساً ریشه خوف و حزن در تکیه به اسباب و وسائط است، کسی که تکیه گاه های خود را بشکند به قرب خداوند می رسد و حجاب مقامات مادون از او برداشته می شود و در متن وسائط مادی، حضور رب را می بیند. چنین کسی با رفع اسباب، خائف و محزون نمی گردد چرا که از اول به آنها تعلق نداشته است، او  به مقامی می رسد که:

« لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ» (الحدید: 23)

 

-        دوام ذکر الهی :

همانطور که پیش از این گذشت، تنها عامل اطمینان قلب، ذکر الله معرفی شده است. « أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ‏ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ » (رعد: 28) تنها عبادتی که در قرآن سفارش شده است که کثیر انجام شود، ذکر است: « یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ‏ ذِکْراً کَثیراً» (احزاب:41) توصیه به ذکر کثیر در سه موضع دیگر از قرآن کریم تأکید شده است. ذکر را می توان در حقیقت، باطن همه عبادات دانست که دیگر عبادات، هرکدا مصداقی از آن می باشند، لذا از بسیاری از عبادات در قرآن به ذکر تعبیر شده است، مانند نماز: «أَقِمِ‏ الصَّلاةَ لِذِکْری» (طه:14) نماز جمعه: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا نُودِیَ لِلصَّلاةِ مِنْ یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلى‏ ذِکْرِ اللَّه‏...» (جمعه:9) و... آنچه در این میان اهمیت دارد این است که انسان در همه حال ذاکر به خداوند باشد: « إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لآیاتٍ لِاولِی الْأَلْبابِ الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ....» (آل عمران: 190-191). ذاکر بودن یعنی انسان اولاً متوجه فقر و نیاز خود باشد، چرا که احساس بی نیازی به خداوند موجب طغیان علی الله است: « إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى‏» « أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى»(علق:6-7). ثانیاً متوجه باشد که فقط خداوند فقر و نیستی او را جبران می کند: «یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمیدُ» (فاطر: 15).

اگر قلوب مومنین با ذکر الهی مطمئن می شود، اهل غفلت و کسانیکه به لقاء الهی امید ندارند به دنیا اطمینان می ورزند:

« إِنَّ الَّذینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَیاةِ الدُّنْیا وَ اطْمَأَنُّوا بِها وَ الَّذینَ هُمْ عَنْ آیاتِنا غافِلُونَ» (یونس:7)

و همانطور که گذشت، همین اطمینان به دنیای محدود و فانی است که عامل تشتت و اضطراب آن­ها می گردد.

ذکر این نکته نیز ضروری است که اولیای الهی هرچند که از جانب دنیا و اهل دنیا خوف و رجاء پیدا نمی کنند و دنیا نمی تواند در آنها ترس و وحشت و اضطراب ایجاد کند، اما نسبت به خدای متعال و روز قیامت خائف می باشند:

« وَ الَّذینَ یُؤْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلى‏ رَبِّهِمْ راجِعُون» (مومنون:60)

« یُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ یَخافُونَ یَوْماً کانَ شَرُّهُ مُسْتَطیراً» (انسان:7)

این آیات که در خصوص خمسه آل عبا(ع) است این مطلب را القاء می کند که هرچه انسان در این دنیا صالح تر باشد، خوف او نسبت به قیامت نیز بیشتر خواهد بود؛ «إِنَّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا یَوْماً عَبُوساً قَمْطَریراً» (انسان:10)

 

 

 

 

 

 

 

 

منابع

1.       قرآن کریم

2.       کلینى، محمد بن یعقوب(1407 ق )، الکافی (ط - الإسلامیة) - تهران، چاپ: چهارم.

3.       طباطبایی، سیدمحمد حسین (پاییز 1389)، ترجمه­ تفسیر المیزان، 20جلد، ترجمه سیدمحمد باقر موسوی همدانی، چاپ 30، قم: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم

 



[1] - در برخی روایات اهل بیت (ع) نیز بلاء و گرفتاری را ملازم زندگی مقربین الهی و سالکین مقام توحید و ولایت می داند و اینکه محبوبین خداوند می بایست در انتظار ابتلائات عظیمی باشند: « فَإِذَا أَحَبَّ اللَّهُ عَبْداً ابْتَلَاهُ بِعَظِیمِ الْبَلَاء‏» (الکافی، ج2، ص253) و به میزانی که درجات قرب آنها بیشتر شود، میزان ابتلای آنها نیز افزون گردد: « أَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ بَلَاءً النَّبِیُّونَ ثُمَّ الْوَصِیُّونَ ثُمَّ الْأَمْثَلُ فَالْأَمْثَلُ وَ إِنَّمَا یُبْتَلَى الْمُؤْمِنُ عَلَى قَدْرِ أَعْمَالِهِ الْحَسَنَةِ فَمَنْ صَحَّ دِینُهُ وَ حَسُنَ عَمَلُهُ اشْتَدَّ بَلَاؤُهُ» (الکافی، ج‏2، ص259) چرا که اساساً دنیا مکان پاداش مؤمن نیست: «..وَ ذَلِکَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ یَجْعَلِ الدُّنْیَا ثَوَاباً لِمُؤْمِنٍ وَ لَا عُقُوبَةً لِکَافِرٍ وَ مَنْ سَخُفَ دِینُهُ وَ ضَعُفَ عَمَلُهُ قَلَّ بَلَاؤُهُ وَ أَنَّ الْبَلَاءَ أَسْرَعُ إِلَى الْمُؤْمِنِ التَّقِیِّ مِنَ الْمَطَرِ إِلَى قَرَارِ الْأَرْض‏ » (الکافی، ج2، ص250) و زندگی مومن همچون زندانی است که خیری از آن به او نمی رسد: «الدُّنْیَا سِجْنُ الْمُؤْمِنِ فَأَیُّ سِجْنٍ جَاءَ مِنْهُ خَیْر» (الخصال، ج‏1، ص:284)

[2] - مردم در آغاز به جز یک امت نبودند، ولى بعدا اختلاف کردند. (یونس: 19)

[3] - انسان­ها لایزال در اختلافند مگر کسانى که پروردگارت به آنان رحم کرده باشد و براى همین هم خلقشان کرده بود. (هود: 118- 119)

  • یحیی عبدالهی

آرامش

آرامش در قرآن

اضطراب

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">